تهیونگ از جا پرید:چشمات..
مرد لبخند خشکی تحویل پسرک داد:عاه حواسم نبود
تهیونگ:یعنی چی حواسم نبود مگه اینا چشمای خودتن؟!
جونگکوک: متاسفانه
مرد به طرف در حرکت کرد و نگاهی به اطراف انداخت عجیب بود چطور سر از اینجا در آورده بود نفس نفس میزد
از کسی فرار میکرد؟فک کردن به درد نمیخورد پرسید
جونگکوک:چطور اومدی اینجا
تهیونگ گلویی صاف کرد گونه هایش سرخ شدند دستی به گردنش کشید:راستش نمیدونم
جونگکوک ابرویی بالا انداخت:جالبه،اما مهم نیس حالا برگرد
تهیونگ اخم کرد:نه بابا جدی؟داشتم از اوقات زیبامون لذت میبردم
مرد بی تفاوت نگاهی انداخت زیادی پررو بود با قدم های بلند رو به روی پسرک قرار گرفت:همیشه زبونت این همه درازه؟
تهیونگ با چشم هایی که پر از شیطنت بود ابرو بالا انداخت:دوس داری ببینی؟
جونگ کوک نیشخندی زد:من علاقهای به بچه ها ندارم.
به وضوح سرخ شد بچه؟تهیونگ بچه بود؟عوضی چطور جرات کرد زبانش را باز کرد تا جوابی دندان شکن به مرد بدهد. با ضربه خوردن در ساکت شدند قیافه جونگ کوک تغییر کرد سرد شد و ترسناک پسرک قدمی عقب رفت با اون چشم های قرمز حالا چندبرابر ترسناک شده بود اصلا ممکنه بود آدم همچین رنگ چشمی داشته باشد؟جرقهای خورد
مرد در دیدار اول لنز های سیاه رنگ به چشم داشت پس یعنی....
با عجله به سمت در رفت با دیدنه خدمه.ای که شراب گران قیمتی به دست داشت مصنوعی خندید گارسون نیز از دیدن پسرک تعجب کرد:شما کی هستین؟رئیس جئون کجان؟چطور اومدی اینجا
تهیونگ دوباره خندید:من کیم؟من معلومه دیگه من...
مغزش یخ زد چیکار باید میکرد:من برای چک کردن رئیس جئون اومدم چیزی تا مسابقه نمونده
از قیافه گارسون مشخص بود اصلا حرف تهیونگ را جدی نگرفته:برو کنار خودم باید ببینم ارباب؟
با کامل باز شدن در قامت اربابش در چهارچوب نمایان شد اخم داشت: مگه نشنیدی چی گفت؟میتونی بری
نفس آسودهای کشید و مشکوک به تهیونگ نگاه کرد:اما ارباب ایشون
اخم مرد غلیظ تر شد با تاکید ادامه داد:حرفم واضح نبود
با ترس دور شد جونگ کوک شراب را برداشت و وارد اتاق شد تهیونگ متوجه لنز های سیاه رنگ مرد شد
جونگکوک:دروغ گوی خوبی نیستی!
تهیونگ غرید:جای تشکر کردنه؟
جونگکوک:من شبیه کساییم که نیاز به کمک داره؟
تهیونگ حرصی شد واقعا جا داشت مرد را تا حد مرگ خفه کند:بی لیاقت
به طرف در حرکت کرد
جونگکوک:فک کردم میخوای از اوقات زیبامون لذت ببری!
تهیونگ:روز خوش آقا
جونگ کوک یک جرعه. از شراب معروفش خورد:راهو بلدی روباه کوچولو؟
تهیونگ جوابی نداد لاقل انتظار یک تشکر را داشت اما مرد کلا چیزی جز طعنه بلد نبود
جونگکوک:من از کلمات متنفرم روباه برای همین به وقتش ازت تشکر هم میکنم
ایستاد، اون مرد مغزش را خوانده بود؟!
بی حرف اتاق را ترک کرد
______
فئودور پسرک را در آغوش کشید:تا الان کجا بودی؟
تهیونگ شرمنده خندید:معذرت میخوام راهمو گم کردم
فئودور با نگرانی نگاهی به تهیونگ انداخت:حالت خوبه؟
تهیونگ:معلومه که خوبم تا وقتی تو کنارمی همیشه خوبم
فئودور نفسی آسوده کشید:خیالم راحت شد
تهیونگ نگاهی به اطراف انداخت:راستی جیمین کجاست
فئودور:معلومه که مثل همیشه پیش دخترا بیا بشینیم چیزی تا مسابقه نمونده
______
&:آقایون و خانوم ها به یکی از باشکوه ترین و بزرگترین مسابقات زیرزمینی خوش اومدین
سالن از صدای جیغ داد مردم بالا رفت
&:خب خب نمیخوام شما ها رو منتظر بذارم زیاد شما رو این شما و این غول ایتالیا آااااریس
دوباره صداها بالا رفت مردی با هیکل بزرگ وارد سالن شد تتوی های رنگی مرد زیادی جلب توجه میکردند با خنده کریح دست تکان میداد
&:تا چند دقیقه سایت شرط بندی باز میشه و میتونین رای هاتون رو ثبت کنین خدا رو چه دیدین شاید برنده شدین و شبتون رو توی هتل با یه زن زیبا به سر برسونین
مردم شروع کردن به خندیدن
&:و خب جدا از شوخی امروز ارباب اوکاتو هم اینجا حضور دارن
به قسمت اصلی سالن اشاره کرد مردی بلند شد هیکل نرمالی داشت ته چهره یک روسی را نداشت بیشتر شبیه شرقی ها بود با مهربانی لبخند زد و ریز تظعیم کرد
تهیونگ آرام لب زد:گاهی وقتا سخته مردمو از روی چهرشون تشخیص بدی
&:انگار جمعمون کامل شد هومم؟؟؟اوه نه نه صب کنید چطور ممکنه یه مسابقه به این بزرگی بدون حضور ایشون شروع بشه کسی که حتی اسمش هم لرز به تن مردم میندازه تنها سد بین شهر زیرزمینی و مسکو کسی نیس جززززز
صدای مردم بیشتر از قبل بالا رفت همه یک صدا فریاد میزدند:جئون جئون جئون
وارد سالن شد اولین قدم را که انداخت سالن در سکوت فرو رفت سرش پایین بود اروم اروم راه میرفت مردم جوری ساکت بودند که انگار میخواهند فقط شاهد راه رفتن او باشند حالا که توجه میکرد متوجه تتو های مرد میشد زیر سینه اش چسب سیاه رنگی زده بود این چسب تا پشت کمرش ادامه داشت گویی میخواست چیزی را پنهان کند شاید دوس نداشت بدنش را به نمایش بگذارد بلاخره سرش را بالا آورد چیزی از صورتش معلوم نبود بی روح سرد مرموز این سه کلمه قطعا برای توصیف کردن او کافی بودند
نگاهش به اوکاتو افتاد و سری تکان داد
تهیونگ مطمئن بود هم سن هستند خوشبختانه جیمین از صندلی های جلو گرفته بود و تهیونگ میتوانست جز به جز لحظات را در مغزش ثبت کند هنوز مکالمه چند لحظه پیشش را با مرد فراموش نکرده بود داشت میل به میل حرکاتش را بررسی میکرد
مرد هم بلاخره متوجه چشم های کشیده و روباه مانند پسرک شد نیشخندی زد
یک حرکت از او کافی بود که سالن دوباره بهم بخوره از دست زدن بگیر تا دادوهوار
&:خب خب نظرتون چیه بریم سر اصل مطلب
داور بین هر دو بازیکن ایستاد:حرفی دارین که بهم بزنین؟
آریس:نظرت چیه الان باخت رو قبول کنی آقای سیاستمدار؟تو مال این حرفا نیستی برگرد با کاغذات بازی کن
مردم از هر طرف ری اکشن های متفاوت نشان میدادند:اره آریس بزنش
عده ای میخندیدند و عدهای با ترس به جونگکوک نگاه میکردند
جونگکوک از گوشه چشم به تهیونگ نگاه کرد با هیجان منتظر جونگ کوک بود با خونسردی برگشت به طرف آریس روسی غرید:تن لشتو از شهرم بیرون میکنم خارجی
و دوباره سالن ترکید این مردم یا شیفته مرد بودند یا مثل سگ از این مرد میترسیدند
داور:با سوت من شروع میکنید
و شروع شد آریس حمله کرد بی رحمانه مشت می انداخت و جونگ کوک با خونسردی جای خالی میداد
آریس:هنوز که هیچی نشده نیاز نیس ازم فرار کنی بهت قول میدم خودم تو رو بازنشسته میکنم
جونگکوک پوزخندی زد و دوباره نگاهش به تهیونگ افتاد نگران بود برای مرد؟نه هیجان بود!در عرض صدم ثانیه به پشت اریس رفت و با ضربهای که به ساق پایش زد تعادلش بهم خورد آریسی که انتظار این حرکت را نداشت روی زمین افتاد اما سریع بلند شد دوباره حمله کرد و جونگکوک باز هم جای خالی داد دو دقیقه گذشته بود
جونگکوک:حوصلمو سر بردی خارجی!بهتره تمومش کنیم
مشتش را بلند کرد اما روی زانو افتاد سرش گیج میرفت
همه متوجه اوضاع شده بودند جئون جونگکوک بزرگ بدون ضربه حریف روی زانو افتاده بود مشتی روی صورتش فرود آمد
تهیونگ ترسید خودش هم نمیداست اما مطمئن بود یک چیزی درست نیس مرد نفس نفس میزد
تهیونگ استرس گرفت:چرا نیمه اول تموم نمیشه
قیافه فئودور به طرز عجیبی آرام بود انگار که منتظر این حرکت بود با سکوت به طرف پسرک برگشت:اون مسابقه ها رو جوری تنظیم کرده که بینشون تایم استراحت نداشته باشن
تهیونگ ترسید:این ممکن نیس مگه نه
فئودور متوجه رفتار تهیونگ نمیشد
فئودور:اینجا شهر زیزمینیه همچیز ممکنه قانون های که مطرح شده هیچ وقت عوض نمیشن تا یکی از اشخاص اعلام نکنن که عقب میکشن مسابقه ادامه داره
آریس به طرف جونگکوک رفت بی رحمانه ضربه زد
جونگ کوک متوجه درد نمیشد در واقع متوجه هیچ چیز نمیشد قفل کرده بود آریس آخرین ضربهاش را زد و بلند شد مردم ساکت بودند آریس داد زد:این بود جئون جونگکوک بزرگ؟کسی که این همه ازش میترسیدین؟عجیبههه این که فقط سیاستمدار بی عرضه بود
کوک نمی شنید به پهلو چرخید دیدش تار بود پشت سر هم پلک زد نگاهش به پسرک افتاد چقد زیبا بود اما یک چیز درست نبود چشمانش اشکی بودند اما چرا؟
تهیونگ لب زد:خواهش میکنم بلند شد
نمیدید
تهیونگ دوباره تکرار کرد:بلند شو خواهش میکنم
بادرد نیشخند زد روباه مکار
دلش میخواست بلند شود اما توان نداشت کم کم هوشیاری اش را از دست داد
YOU ARE READING
Moscow Nights
Romanceتهیونگ پسره 18 ساله برای تعطیلات به مسکو میاد به اجبار دوستاش به یکی مسابقات زیرزمینی میره دنیای اون پایین عجیب تر از چیزیه که فکرش رو میکرد یه چیز متفاوت توی وجودش بیدار میشه چیزی که حتی برای خودش هم عجیب بود تهیونگ شروع به سرپوش احساساتش میکنه ا...