Devil's games

102 7 0
                                    











جونگ کوک:ولی مسابقه با انل برای ماه دیگه بود
ساشا اخم کرد:زمانا رو دست کاری کردن
با کلافگی چشم هاشو فشار داد:مشکلی نیس همین امشب برگذارش کن
اخم ساشا غلیظ تر:یه مشکل دیگه داریم
جئون:باز چیشد
مسابقه بعدی با آریس  مسابقه قرارها توی کازان برگذار بشه
اینبار مرد هم عصبانی شد:چی!نمیشه
ساشا:کاری از دستمون برنمی‌آید باید بریم
اینبار اعصبانیتش را کنترل نکرد خارج شدن از اینجا مثل رفتن توی دهان شیر بود مرد توی تمام روسیه نفوذ بالایی داشت
شاید بخاطر این بود که جوان ترین سیاستمدار و مافیای روسیه بود به هر حال کازان تنها شهری بود جونگ کوک اصلا قصد رفتن به آنجا  نداشت مخصوصا می‌دانست مردم اون شهر به شدت نژاد پرست بودن از طرفی باید تهیونگ را هم با خود می برد با اتفاقات اخیر مشخص شده بود چند نفر قصد دارند جونگ کوک را سر به سر بگذارند راضی بود سینه خیز به مسابقه ها برود اما تهیونگ!
دوست پسر بی عرضش اصلا قابل اعتماد نبود
کارن هم مسئولیت پذیر نبود
هوفی کشید
______
بلاخره شب شد تهیونگ هم به دستور جونگ کوک اومده بود تو سالن مسابقه امروز آدمای کمتری اومده بودن و سالن به طرز مرگ باری تو سکوت بود
پولدارهای حروم زاده
دیدنشون پسرک رو یاد پدرش می‌انداخت
غرورو مزخرفی که هیچ وقت از روی صورتشون پاک نمیشد نگاه هاشون مثل آدمایی بود که مطمئنن برنده میشن
حتی فئودور هم این نگاه رو داشت
اما
اون نه
یه چیزی راجب اون متفاوت بود
چشماش!
درسته
کم کم پچ پچ بین مردم شروع شد کارن وارد سالن شد و لبخندی زد:خب خیلی خوش اومدین از دیدنتون واقعا خوشحالم همون‌طور که میدونین مسابقه امشب بین انل پیترسون و جئون جونگ کوک برگذار میشه برای کسایی که اولین بار تو بازی شیطان حضور دارن یه توضیحی میدم
بازی شیطان این دیگه چی بود؟!
لبخند کارن کم کم پاک شد قیافه جدی به خودش گرفت
حاظر بود شرط ببنده چشماش تو اون تاریکی برق میزد
کارن:طبق قوانین کسی که میبازه می‌تونه یه خواسته از طرف مقابل داشته باشه و از طرفی هم این مسابقه سی دقیقه زمان میبره از هر سلاحی که خواستن می تونن استفاده کنن مسابقه زمانی تموم میشه که یکی از طرفین عقب بکشه یا
سکوت کرد
نگاه مایه دار های کثیف هم الان برق میزد حرومزاده ها برای کتک خوردن دو نفر این همه مشتاق بودن
کارن:یا یکی از طرفین بمیره!
ریز دست زدند
کوک که باخت نمیداد؟!نه اون تو مسابقه قبلی  با شرایط بدی که داشت برنده شده بود البته راهی که انتخاب کرده بود خیلی وحشیانه بود 
و دو نفر با شنل های مخصوص مسابقه وارد سالن شدند
کارن:خب بهتره شروع کنیم
در همین حین جونگ کوک از طرف دیگر سالن وارد شد
و در رو به روی سالن باز شد پسری سرمه.ای پوش با لبخند وارد سالن شد
تهیونگ ترسید:این..
همان پسری نبود که اون شب!؟
نه نه ممکن نبود
اما کسی که روی روی رینگ وایستادن بود کی بود یعنی اون ها قرار نبود مسابقه بدن؟!
کارن:مشتاقم چیزایی که میخوایین رو بهم بگین
انگار انل هم متوجه نگاه های تهیونگ شده بود با دیدن تهیونگ دوباره لبخند زد حالا کوک انل کارن داشتن باهم صحبت میکردن تهیونگ عجیب دلشوره داشت
کم کم حالت چهره جونگ کوک عوض شد کارن هم دست کمی از کوک نداشت
تنها کسی که لبخند میزد خود انل بود
کوک با اخم به طرف تهیونگ برگشت
نگاه مرد نگران بود
ناچار بود انگار
سری تکان داد
و مسابقه شروع شد تهیونگ کمکم متوجه اوضاع شده بود اونا باهم مبارزه نمی‌کردن بلکه دو نفری که انتخاب کرده بودن باهم مبارزه میکردن و در آخر برنده به چیزی که میخواست می‌رسید
تهیونگ با حوصله داشت به مسابقه نگاه میکرد که نیمه اول تموم شده خب اینطور که مشخص بود  فعلا جونگ کوک برگ برنده در دست دارد
احتمالا الان وقت استراحت بود
پدرش قرار بود امشب برسه روسیه و تهیونگ هیچ پردازشی از شرایطی که توش بود نداشت
جونگکوک:حالت خوبه؟!
جونگ کوک کنارش نشست بود
تهیونگ ریز لبخند زد:خوبم تو؟!نگران بنظر میرسی
اینبار مرد هم ریز خندید تا الان متوجه چال گونه اش نشده بود
جونگکوک:هنوز نه
تهیونگ:حتما چیزی که اون انتخاب کرده راجب منه و تو اومدی منو راضی کنی
جونگکوک با تعجب نگاهش کرد تهیونگ واقعا پسر تیزی بود البته جونگوک ممنون این پسر بود چون باعث میشد کمتر حرف بزند و مقدمه چینی نکند
جونگکوک:تو نگران نباش قرار نیس ما ببازیم
تهیونگ:ما؟!
جونگ کوک به صندلی تکیه کرد:اصلا دلم نمیخواد با اون حروم زاده یه ساعت بگذرونی
تهیونگ دست به سینه نگاهش کرد:پس اینو ازت خواست؟
جونگ کوک از گوشه چشم نگاهی به تهیونگ انداخت:درسته
تهیونگ:و تو چرا برات مهمه من با کی وقت میگذرونم؟!
اخم کرد دوباره
البته جز جدا نشدنی صورتش همین اخم کردن بود:دوباره شروع نکن!
تهیونگ نیشخند زد:چرا بنظر من که پسر جذابیه
اخم مرد غلیظ تر شد: مطمئنی؟!!تهیونگ
تهیونگ قیافه حق به جانبی به خودش گرفت:چیشد اقا؟!چرا هروقت اعصبانی میشی اسممو صدا میزنی
جونگ کوک:به من ربطی نداره با کی میپری ولی تو شهر من جوری رفتار میکنی که من می‌خوام
تهیونگ:برای من تعیین تکلیف نکن!
جونگ کوک:من خوبی تو رو میخوام
تهیونگ:خوبی کسی که حتی نمی‌دونستی چند سالشه؟!
جونگ کوک به طرف تهیوگ برگشت نگاه هر دو بهم گره خورد
تهیونگ دلش میخواست راز این چشم ها را بفهمد نگاه مرد اصلا خواندنی نبود اما معصومیت خاصی داشت
جونگ کوک:یه هر حال تو با اون نمیری
تهیونگ شانه بالا انداخت:بهتر!راستی چه بلایی سر فئودور اوردی؟!
جونگکوک با خستگی نگاهش کرد
تهیونگ صاف نشست:خنگ نیستم متوجه حساسیتت نسبت بهم شدم خودمم دلیلشو نمیدونم توعم که قرار نیس چیزی بهم بگی از اونجاییم که فئودور مثل همیشه نیومده بیوفته به غلط کردن یعنی تو یکاری کردی درسته؟!
جونگ کوک:حساسیت؟! نترس من کاری با دوس پسرت ندارم البته فعلا
تهیونگ:بهتره باهاش درست رفتار کنی چون من واقعا دوسش دارم
اخم کرد دوباره اما اینبار فرق داشت اعصبانی شده بود داشت دست چپش را مشت میکرد
تهیونگ:مشکل کنترل خشم داری
جونگکوک: روانشناس من بیمار تو نیستم!
پس تحقیق کرده بود لبخند زد:ولی من دوست دارم درمانت کنم
جونگ کوک بلند شد دست هایش را داخل جیب کت شلوار گرانش گذاشت و بدون نگاه به تهیونگ راه افتاد
این مرد ظاهر خشن و سردی داشت ولی از ته دل مطمئن بود زندگی رفتار خوبی با این مرد نداشت
_____
و نیمه دوم مسابقه شروع شد و همون‌طور که جونگکوک منتظر بود انل بازی رو برد
منتظر نماند و از سالن خارج شد باید فکر میکرد نمی‌توانست زمان زیادی پدر تهیونگ را از روسیه دور کند
از طرفی فردا باید برای یک هفته می‌رفت به شهر اصلی مطمئن بود برنامه مسابقات در کازان برنامه پدر تهیونگ بودند باید هر چه زودتر نقشه نهاییش را می‌کشید
با صدای بلندی که شنید به عقب برگشت
تهیونگ:کوک یه لحظه
نفس نفس میزد:دارم سه ساعت صدات میکنم حواست کجاس
جونگکوک با تعجب نگاهش میکرد اون پسر برای اولین بار اسمش را صدا زده بود اما نه کامل
جونگکوک:تو الان چی گفتی؟!
تهیونگ صاف ایستاد و کمرش را گرفت:میگم حواست کجاست چرا این همه تند تند راه میری؟ح.است هس مسابقه رو باختین؟
جونگ کوک:قبلش چی گفتی؟!
تهیونگ خندید: اسمت خیلیییی بلنده برای همین..
جونگ کوک:دوباره بگو
چرا عجیب رفتار میکرد:کوک؟
جونگکوک لبخند مهربانی زد:ببخشید حواسم نبود
ببخشید؟!نه نه حتما یچیزش شده بود
تهیونگ:هی هی یه لحظه مسابقه رو باختین الان من باید با اون برم سر قرار؟!
جونگکوک موضوع را به کل فراموش کرده بود:درسته
تهیونگ:چی؟!من نمیخوام
جونگکوک:خودت گفتی پسر جذابیه منم به آکا گفتم ببازه
تهیونگ بهت زده نگاهش کرد:شوخی میکنی؟
جونگ شونه ای بالا انداخت:یه ساعت چیزی نیس هم به فکر دوس پسرت باش
تهیونگ:تو نمیتونی رو من شرط ببنیدی
جونگ کوک با تمسخر دستی به چونش کشید:عا راستش میتونم خوش بگذره
راهش را ادامه داد
تهیونگ:کوک صب کن
ایستاد مدل صدا کردن تهیونگ بدجور به دلش می‌نشست
تهیونگ:پدرم امشب میرسه کارن گفت تو فردا میری
جونگ کوک:خب مورد مشکل؟!
تهیونگ مردد بود:نمیتونی همینجوری بذاری بری
جونگکوک حوصله سربه سر گذاشتن تهیونگ را نداشت و گرنه فرصت خوبی بود:پدرت نمیتونه تا یه هفته حتی پاشو از کره بذاره بیرون
تهیونگ:چی؟!چطور
جونگکوک:مهم نیس حرفات تموم شدن
گوشی جونگکوک مدام زنگ میزد معلوم بود اعصبانی شده
بدون ثانیه‌ای تعلل مرد را در اغوش کشید از ته دل ممنون بود:واقعا ممنونم
و اما...
جونگکوک قلبش گرفت این پسر داشت باهاش چیکار میکرد ضربان قلبش بالا رفت دوباره بدنش گرم شد میخواست تهیونگ را بغل کند اما نمیتونست اروم عقب رفت:قبلا بهت گفته بودم جبران میکنم
جبران؟!
الان فهمید منظورش همان شبی بود که وقت تلف کرده بود تا جونگوک لنز بی اندازد



Moscow Nights Where stories live. Discover now