ساعت 12 بود شوا با کلی ترس وارد کلاب شد کلابی که سال پیش توش تصمیم گرفت چیزی که میخواستو بدست بیاره دنبال لئو گشت ولی پیداش نکرد که یه پیام براش اومد
لئو: بیا اتاق VIP طبقه 2
رفت طبقه دو و وارد اتاق شد
شوا: چته لئو مگه نگفته بودم دیگه همو نبینیم
لئو: اینجا تو تصمیم نمیگیری بعدشم بشین حرف دارم
*میشینه
شوا: زود بگو نمیخوای که چول اینجا ببینتمون
لئو: سال پیش وقتی اجیرم کردی که جونگهان و سونگچول رو جدا کنم زبونت انقدر دراز نبود حالا چی شده؟ بعدشم میدونی که میتونم همه چیزو به کوپس بگم درسته؟
شوا: تو اینکارو نمیکنی
لئو: میکنم خوبشم میکنم بشین و ببین
*خنده عصبی
شوا: منو بازی نده کیم لئو بعدشم برو بگو به نظرت باورت میکنه؟
لئو: شاید قبلا نمیکرد ولی الان که از پشت گوشی همرو شنید میکنه
شوا: چ...چی؟؟؟؟؟ تو اینکارو نکردی درسته؟؟؟؟
لئو: من خیلی به جونگهان بدی کردم و دیگه بسه نمیتونم ببینم که داره انقدر خورد میشه اونم به خاطر توی فاکی که ازش دوست پسرشو دزدیدی نه شاید بهتره بگم همه ی دنیاشو دزدیدی
فلش بک:
لئو: اوه کوپس چخبر از اینطرفا عاشق کلاب فواره شدی؟
_*نفس عمیق از جلو راهم برو کنار مردیکه
*شونشو میزنه به لئو و رد میشه
لئو: چرا میری؟
_شاید چون چیزی نیست که نگه ام داره؟؟
لئو: یه سال پیش منو جونگهان
کوپس صورتشو برمیگردونه
لئو: هه دیدی هنوزم فکر میکنی بهت خیانت کرده احمق حقیقتش اینه تو لیاقت اون پسری که بیشتر از هرچیزی دوستت داشتو ندونستی و هنوزم نمیدونی رفتی حرف یه غریبه رو باور کردی
_داری چرت و پرت میگی منظورت چیه اصن
لئو: منظورم اینه جونگهان خیانت نکرد اون کیسی که دیدی خطای دید بود و اون هونگ جیسو دروغ گفت
_من... من باورت نمیکنم تو دروغ میگی*خنده عصبی ههه... ههههه واقعا فکر کردی باورت میکنم؟
لئو: اوکی یکشنبه هفته ی بعد ساعت 12 بهت زنگ میزنم تا خودت بشنوی
_و اصن چرا این کارو میکنی؟
لئو: چون من جون جونگهانو گرفتم نه دوست پسرشو
_من میرم و اگه راست نگی بی برو برگشت از بینت میبرم کیم لئو بهتره بدونی *میره
لئو:خدایا تو زندگیم یه بار راست گفتم اونم باورم نکردن....
زمان حال:
شوا دیوونه بار به سونگچول زنگ میزد و بعد از 12 بار زنگ زدن چول برداشت و فقط یه جمله گفت
_انتقام تک تک ساعت هایی که توی شهر با بدن یخ زده دنبال من گشتو ازت میگیرم و قطع کرد شوا فقط ارزو میکرد لئو و جونگهان از بین برن پس رفت سمت خونه ی جونگهان اون نمیتونست بزاره چول و جونگهان دوباره بهم برسن نمیتونست و نمیزاشت.....................
همین الان پارت بعدو مینویسم و اپ میکنم

ESTÁS LEYENDO
lie?
Fanficکاپل:جونگچول (جونگهان و سونگچول سونتین) چی میشه اگه نزدیکترین فرد زندگیت رو به خاطر دروغ یکی دیگه از دست بدی؟