part 36

177 45 4
                                    

یوسانگ قدماش رو تندتر کرد و بازوی هانی رو گرفت تا متوقفش کنه : مگه میدونین وویونگ چطوری صدمه دیده که بدونین کار کیه .
چشمای هانی باریک شد : مگه تو می‌دونی .
یوسانگ سری به تصدیق تکون داد: بله .... دکتر بهم گفته صدمه یک جا نبوده .... اون بارها صدمه دیده و چون بهش رسیدگی نشده در ن این این اتفاق افتاده .... دکتر حتی بهم گفت چطوری بوده .
هانی کامل به سمت یوسانگ چرخید : چطوری ....بهم بگو .
یوسانگ این بار آهی کشید : بذارین من ازتون بپرسم .... وویونگ مورد حمله قرار گرفته .... منظورم اینکه بهش لگد بزنن .
نیازی به فکر کردن نبود ، اون منشی احمقش و یه چان بارها وویونگ رو زیر لگد گرفته بودن : این عصبانیت یعنی این اتفاق افتاده .... دکتر بهم گفت شروع آسیب از لگد خوردن به شکمش بوده و ضربه ی اصلی مربوط به شلاق خوردن .... اینو منم می‌دونم کار کیه .
فک هانی منقبض شد ، کسایی که باعث آسیب ابدی وویونگ شده بودن رو نمیتونست تنبیه کنه ، منشیش رو به کار سابقش برگردونده بود و بعد از چند ماه فهمید که توسط یک تاجر خارجی خریداری شده ، یه چان مرده بود و هیون مو هم همسر خودش بود : نمیشه درمانش کرد .
یوسانگ سری به نفی تکون داد : آسیب اون قدر جدی بوده که درمان فایده ای نداره.
هانی لحظه ای چشماش رو بست : خود وویونگ هم می‌دونه.
یوسانگ بار دیگه سر تکون داد : نه نمیدونه .... به نظرم بهتره با توجه به روحیاتی که داره چیزی بهش نگیم.... می‌تونه به خیال اینکه مثل خیلی از مردهای امگا قابلیت باروری نداره زندگی کنه .... به نظرتون این بهتر نیست .
_ می‌خوام برم دیدن پدرت ، بهتره توام بیای .




ماشین هانی جلوی عمارت بزرگ جناب کانگ توقف کرد ، یوسانگ پیاده شد و دستشو برای هانی دراز کرد : قربان پدرتون....
_ به پدرم بگو مهمون دارن .
منشی نگاهی به هانی کرد و سرشو خم کرد و داخل رفت ، یوسانگ دستشو به نشونه ادب سمت در ورودی گرفت : بفرمایید.
هر دو داخل شدن ، یوسانگ داشت هانی رو سمت اتاق کار پدرش میبرد که در اتاق باز شد : یوسانگ تو بیرون باش .
کنار ایستاد تا هانی داخل اتاق بشه ، یوسانگ با نگرانی به اون دو نفر نگاه میکرد که در اتاق بسته شد ، هانی روی مبل نشست و دستاشو روی دسته های مبل گذاشت : خب میشنوم .
جناب کانگ سر جاش نشست : اگه میخوای عذرخواهی منو بشنوی نمیتونم بهت بدمش چون اگه لازم باشه بازم تکرارش میکنم .... من حاضرم برای اینکه یوسانگ به جفتش برسه هر کاری بکنم .... اگه الان بیخیال شدم فقط ....
ساکت شد که هانی نیشخندی زد : بیخیال شدی چون پسرم نمیتونه چیزی رو که میخوای بهت بده .... ادامه ی نسل .
آقای کانگ نگاشو از هانی گرفت : پسرت دیگه آزاده و بهش کاری ندارم .
هانی بلند شد و کیفش رو روی مبل گذاشت به طرف میز رفت و دستاشو روی اون گذاشت ، نگاش وحشی و درنده بود : فقط اگه یک کلمه از مشکل وویونگ جایی شنیده بشه کاری میکنم که هیچ نسلی ازت روی زمین نمونه .... میخواستم وقتی رسیدم اینجا تاوان بلایی که سر پسرم آوردی رو ازت بگیرم .... فقط کافی بود سی ثانیه دیرتر برسیم اون وقت ....
صداش ته کشید و خاموش شد : تو که نمیخوای تلافی کنی و حقیقت رو به یوسانگ بگی .... اگه بفهمه نمیتونه طاقت بیاره .
هانی دستاشو از روی میز برداشت و صاف ایستاد : اگه میخواستم بهش بگم مطمئن باش قبل تر از اینا گفته بودم .... راز یونا تا لحظه ی مرگم پیش من میمونه .
کیفش رو برداشت و به سمت در اومد : متاسفم هانی .... متاسفم که تا این اندازه خودخواه عمل کردم .
هانی در اتاق رو باز کرد : بذار پسرم راحت زندگی کنه .... یوسانگ می‌تونه همین طوری کنار وویونگ به آرامش برسه .
بیرون اومد و در رو بست که یوسانگ قدمی بهش نزدیک شد : این همه نگرانی برای چیه .... نیومدم که پدرت رو بکشم .
یوسانگ سرشو خم کرد : شما برام قابل احترام هستین بانو ، این که از گناه پدرم گذشتین بزرگی شماست ....
هانی لبخندی زد : من دارم میرم بیمارستان خواستی میتونی بیای .
لبخند به لبای یوسانگ هم تزریق شد : البته .
هر دو دوباره به بیمارستان برگشتن به سمت اتاق وویونگ رفتن که در اتاق به شدت باز شد : دکتر .... وویونگ بهوش اومد .... دکتر ....
هانی که حرف سان رو شنید قدماش رو سریع تر کرد و داخل اتاق شد ، چشمای پسرش باز بود و داشت از درد به خودش میپیچید .
به سمت تخت دوید و بازوهای وویونگ رو گرفت : هی آروم باش الان دکتر میاد .... چیزی نیست .
یوسانگ کنار هانی ایستاد : چش شده .... چرا این طوری شده ....
دکتر رسید : شما باید برین بیرون .
پرستاری اونا رو بیرون کرد و در رو بست ، سان دستاشو با نگرانی توی هم فشار میداد : نگران نباش .... دکتر الان پیششه.
سان با نفرت به یوسانگ نگاه کرد : بهتره از اینجا گمشی بری .... وویونگ به خاطر تو داره درد می‌کشه .
_ سان آروم باش .
مرد جوان مشتش رو به دیوار کوبید : چطوری ازم میخوایین آروم باشم وقتی وویونگ اون طوری داره درد می‌کشه.

دوران سرکشی Where stories live. Discover now