بابت کوتاه بودنپارت متاسفم آخه این فیک رو هیچکسنمیخونه رسما:)
با صدای آشنایی سرمو آوردم بالا و به خانم یون که بخاطر گردالی بودنش شبیه کیک برنجی بنظر میومد نگاه کردم
&سلام جیمینا اینجا چیکار میکنی تنها؟
لبمو آویزون کردم و گفتم
+راستش جیمینا میخواد کار کنه مثل هیونگ تا پکل بیاره خونه و پول آب و برق رو بده جیمین خیلی زرنگه کار بلده
خانم یون دستش رو به صورتش زد و گفت
&نه جیمینا تو که نباید کار کنی هیونگ خودش کار میکنه و پول میاره
لبخندی زدم و گفتم
+بله هیونگی خیلی قهرمانه ولی جیمین میخواد به هیونگی کمک کنه تا هیونگ خوشحال باشه
خانم یون کمی فکر کرد و مستاصل گفت
&پس دنبالم بیا
با چشمای براق و گشاد شده گفتم
+یعنی میخواید منو ببرید کار؟
خانم یون دستم رو گرفت و درحالی که منو به سمت مغازههای رنگارنگ میکشید گفت
&معلومه جیمینا
با ذوق تکونی خوردم و با خوشحالی دنبال خانم یون رفتمکمی بعد جلوی یه مغازهی خوشگل که بوی خوشمزهای از توش میومد وایسادیم
&بیا داخل
و خودش زودتر رفت داخل
لبمو به سمت راست کج کردم و سرمو تکون دادم
+برم؟ نرم؟ برم؟ نرم؟
&جیمینا؟
با صدای خانم یون هول زده درو هول دادم و وارد شدم
&آقای جانگ این همون پسریه که میگفتم
^چی؟ این دیوونه رو میگی؟ اینکه حتی عروسکشم آورده بعد میخواد کار کنه؟
متعجب به آقاهه نگاه کردم یعنی به کیگفت دیوونه؟ چه حرف زشتی میزنه
&بله آقای جانگ براتون کار میکنه درعوض یکم فقط بهش پول بدید که دلش خوش باشه بدبخت برادرش ولش کرده و چندوقت یه بار میاد بهش سر میزنه اصلا این بچه نه غذا میخوره نه آب حتی برقشونم قطعه پدرمادرم نداره حالا یه کمکی بکن دیگهدقیقا نمیفهمیدم منظور خانم یون و آقای جانگ کی هست و حتی یه سری از کلماتشون رو نمیتونستم درک کنم اما به خوبیمیتونستم حس کنم که آقای خرس چقدر دلش اون چیز عجیبی که بوی خوشمزه میداد و یه خانم داشت میخوردش رو میخواست
با صدای قار و قوری که انگار از شکم آقای خرس ک چسبونده بودمش به شکمم در اومده بود سرخ شدم
+هیع آقای خرس زشته به شکمت بگو ساکت باشه خیلی زشته، خیلی زشته&جیمینا؟ بیا اینجا
با صدای خانم یون نگاهم رو از اون غذای عجیب گرفتم و به طرفشون رفتم
& آقای جانگ لطف کردن و قبولت کردن از فردا بیا سرکار باشه؟
سرمو کج کردن
+نمیشه الانم کار کنم که پول ببرم واسه هیونگ؟
خانم یون نگاهی به ساعتش کرد و گفت
&نه جیمینا تا بری شب میشه اگر هیونگت بیاد چی؟
لبم آویزون شد
+اما اون گرسنشه حتی...حتی شمع هم تموم شده آقای خرس و خانم نارنگی میترسن
&من واست میخرم خب؟ حالا بیا بریم
+بعدا بهتون پس میدم جیمین قراره کار کنه بعدا پس میده چون قهرمانهسلاممم بچه ها متاسفممم بابت تاخیر من سفر بودم و نشد ک خبر بدم بهتون
خلاصه ممنونم از صبوریتون و بریم که دوباره شروع کنیم فعالیتو😂😂 هرچند فقط دوتایم آپ رو نبودم
YOU ARE READING
smile(ویمین)
Fanfictionفیکشن(لبخند) راجب یه پسری هست که اختلال ذهنی تقریبا خفیف داره و خیلی مهربونه و همیشه لبخند روی لبشه و میخنده و اوماش با یه آقا ازدواج میکنه که اون آقا یه پسر داره که به شدت از جیمین و اوماش متنفره اما وقتی اوما و آپاشون میمیرن قراره هیونگش چطوری با...