"چقدر هو وونبین خوشتیپه!"
ساکورا برای بار میلیون اون جمله رو جلوی چهوون تکرار کرد و چهوون برای بار میلیون چشماش رو تو حدقه چرخوند و اهمیت نداد
البته که حق با ساکورا بود.
هو وونبین همون پسر باهوش و پر جذبه دانشگاه بود که انگار از دل کیدراماها بیرون اومده بود.
یا بهتره بگیم، همون پسر اکلیلی بود که دخترا براش سر و دست میشکستن تا فقط یه نگاه به اونها بندازه!اون به دلیل کاریزمای بالایی که داشت، تونست بدون هیچ تلاش ،چه دانشجوها و چه اساتید رو مجذوب خودش کنه. و تا الان شهرت زیادی به دست اورده بود.
اما!
آیا تمام اینها برای چهوون اهمیت داشت؟
خیر!
چون آخرین چیزی که چهوون بهش فکر میکرد ..وجود یه مرد خوشتیپ در اطرافش بود.
و اگه بخواد با خودش رو راست باشه
تمام مردا در چشش معمولی به نظر میرسیدندحتی هو وونبین با کل عظمتش
چهوون بیشتر از این حرفا غرق در دنیای کتاب ها و ایده های خودش بود.ذهنش مدام در حال تحلیل و بررسی مسائل مختلف بود و هیچوقت فرصتی برای توجه به چیزهای سطحی مثل یه پسر خوشتیپ و پوچ پیدا نمیکرد.
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
در همین حین، هو وونبین که از توجه بیش از حد دخترا خسته شده بود، به دنبال یه گوشه دنج و آرام میگشت تا بتونه به مطالعه کتاب بپردازه.
که یهو چشمش به چهوون که در گوشه ای از کتابخانه غرق در کتابش بود، برخورد کرد.و تصمیم گرفت به سمت میزش بره
"سلام"
چهوون سرش رو از کتاب بلند کرد و به پسر رو به روش، که کسی جز وونبین خندون نبود چشم دوخت.تا با لحن سردی پاسخ بده:
"سلام."
"میشه اینجا بشینم؟"
وونبین به صندلی رو به روی چهوون اشاره کرد که چهوون ابرویی بالا انداخت و با همون لحن بی تفاوت پاسخ داد:
"هر طور که میلته؟"
هو وونبین که تا به حال با همچین برخورد خشکی از سوی یه نفر مواجه نشده بود،لبخند پرنگی زد و بدون تردید کنار چهوون رو میز نشست تا مشغول به مطالعه شه.
در واقع چهوون اولین شخصی بود که اینقدر نسبت به وونبین بی تفاوت رفتار میکرد
و وونبین چون این رو میدید
در همون برخورد اول جذب چهوون شد
و از اون لحظه تصمیم گرفت هر طور که شده مخش رو بزنه.و اینطور شد که بعد پایان تایم دانشگاه.
و همونطور که چهوون و ساکورا به سمت در خروجی قدم میزدند، وونبین با قدم های سریع و بلند به سمت اونها نزدیک شد و رو به چهوون گفت:"سلام..وقت داری با هم حرف بزنیم؟"
ساکورا که با دیدن وونبین حسابی ذوق زده شده بود آهسته به شونه ی دوستش که اخم غلیظی کرده بود زد، تا بعد مکثی چهوون جواب بده: "اممم..نه، راستش دلیلی نمیبینم که بخوایم الان با هم حرف بزنیم"
"عاو..پس عصر تو کافیشاپ چطور؟"
"اون موقع هم تایمم پره متاسفم"
چشمای ساکورا از شدت بی تفاوتیِ دوستش گرد شد. و چون نمیخواست دوست احمقش این فرصت طلایی رو از دست بده، از وونبین معذرت خواهی کوتاهیی کرد و بعد چهوون رو به گوشه ای کشوند و آهسته نزدیک گوشش زمزمه کرد:
"دیوونه شدی؟ خوشتیپ ترین پسر دانشگاه رسما داره به یه قرار دو نفره دعوتت میکنه، و تو میگی نه تایمم پره؟"
"آره؟ چون من وقتم رو برای اینطور مسائل تلف نمیکنم اصلا" چهوون با جدیت گفت که ساکورا نفسش رو با صدا بیرون داد و لب زد:
"گوش کن دختر خوب ، خوب نیست اینقدر فاز کرم درس خون رو بگیری چون زندگی همش به درس و مطالعه نیست! باید یکم برای خودت و روابطت هم وقت بذاری! و تفریح داشته باشی! علاوه بر این وونبین از هر لحاظ فوق العادست و تا به حال به هیچ دختری همچین پینهادی نداده! پس چرا بدون فکر ردش میکنی؟ "
چهوون که از حرفای تکراری ساکورا خسته شده بود یه طرف لپش رو منزجر باد کرد و گفت:
"اگه الان پیشنهادش رو قبول کنم برای همیشه دست از سرم بر میداری؟"
"هوم شاید آره "
"باشه پس" چهوون با بی تفاوتی گفت و دوباره به سمت وونبین برگشت.
اون واقعا تحمل شنیدن حرف های تکراری و لقب های مزخرفی که ساکورا بهش میداد رو نداشت! پس با خودش فکر کرد یه بار امتحان کردن ضرر نداره. به هر حال این قرار بود اولین بار و آخرین بارش باشه.
پس مستقیما رو به روی وونبین قرار گرفت و با لحن کاملا جدی گفت:"امشب تو کلاب چطور؟"
با این پیشنهاد ،چشمای وونبین از شدت هیجان برق زد و بعد لبخند جذابی که تحویل دختر مو کوتاه رو به روش داد گفت:"با کمال میل"
YOU ARE READING
Your Sister's Girlfriend
Romance- - - - - - - - - - وقتی چهوون با یه پسر قرار میذاره و بعد متوجه میشه که عاشق خواهرشه - - - - - - - - - - ------------------------------------- 🌸 ─── ❛ 𝐍𝐀𝐌𝐄:: ( your sister's girlfriend) ✧ ׅ ࣪. 𝐆𝐄𝐍𝐑𝐄:: COMEDY / DRAMA ꒰ ︎🌸 𝐂𝐎𝐔𝐏𝐋𝐄...