بعد از استراحت و خوردن مقداری غذا به سمت معبد راهی شدند، زمانی که باهم سپری کردند، پادشاه متوجه چیز عجیبی توی فرمانده شده بود، برای همین نگران و مداوم اون رو چک میکرد.
-سرورم اتفاقی افتاده؟
کیونگسو با چشمهایی تنگ شده، مشکوک و سوالی اسب رو نگهداشت و به کای خیره شد.
-چیزی نیست.
-مطمئنید؟
-آره بریم.بار دیگه سرعت اسبها رو زیاد کردند و بعد از طی مسافتی حالا میتونستند ورودی باشکوه معبد رو بالای پلههای طولانی ببینند.
-رسیدیم سرورم، باقی راه رو باید پیاده طی میکنیم.
کای به اطرافش نگاه کرد، این معبد جای عجیبی بود، منطقهای بزرگ و جنگلی با درختهای بلند بامبو، پرندههایی که فقط صدای کمی از اونها به گوش میرسید و نوری که سعی داشت به زور خودش رو از لابه لای برگها به زمین برسونه، جنگل از بارونی که اومده بود خیس و هوا هنوز مرطوب بود.
-بریم سرورم؟
-چقدر اینجا عجیبه!
-عجیب؟
-یه جورایی مخوف، دورافتاده و گمشدهاس، انگار سالهاست کسی از اینجا رد نشده!
-درسته درکل مکان عجیبیه ولی محل خوبی برای قرارهای مخفیانهست.
-قرار مخفیانه؟
-بله سرورم، برای استراتژی شورش، جنگ یا حتی جاسوسی.
-آها فکر کردم قرار مخفیانه برای زوجها رو میگی!فرمانده خندید، سرش رو تکون داد و جلوتر راه افتاد.
-صبر کن ببینم، تو الان به آلفات بیتوجهی کردی؟
بلندتر خندید و به سمت پادشاه برگشت.
-سرورم من چطور جرئت میکنم به شما بیتوجهی کنم؟
-پس قصدت چی بود؟ این گستاخی برای چیه؟
-از من گستاخیای سرزده؟
-البته و باید مجازات شی!کیونگسو متعجب به چهرهی جدی پادشاه نگاه کرد، به خودش شک کرده بود که چه عمل اشتباهی انجام داده که باید مجازات شه!
کای پلههایی که بینشون فاصله انداخته بود رو طی کرد، مقابل فرمانده ایستاد، کمی تو صورتش خم شد و به لبهاش اشاره کرد.
-ببوسشون تا ببخشمت!
-سرورم؟!
-منتظر چیز دیگهای بودی؟متعجب به کای و بعد به اطراف نگاهی انداخت و مطمئن از نبود کسی جلو رفت، سریع و سطحی لبهای پادشاه رو بوسید و کنار کشید.
-سو؟
-بله سرورم؟
-حالت خوبه؟
-البتهکای جدی شده بود، از شوخیای که کرده بود منظور داشت، میدونست چیزی درست نیست برای همین مجبورش کرد تا ببوستش و حالا مطمئن شده بود که فرمانده یه مشکلی داره.
در سکوت به راهشون ادامه دادند، پلههای آخر طی شد و نفس نفس زنان بالاخره به ورودی رسیدند، تقریبا بیشاز ۱۰۰۰ پله رو به سمت بالا اومده بودند و حالا جونی برای ادامه نداشتند.
کمی ایستادند، رایحهی کیونگ بینی پادشاه رو قلقلک داد و این نشونهی آخر برای پادشاه بود، بی قرار خودش رو به فرمانده رسوند و دستی به پیشونیش گذاشت.
YOU ARE READING
The King's Talisman
Fanfictionະتا اطلاع ثانوی این فیک متوقف شده 𝐅𝐢𝐜 𝐍𝐚𝐦𝐞: The king's Talisman 𝐆𝐞𝐧𝐫𝐞: Omegavers, smut, romance 𝐂𝐨𝐮𝐩𝐥𝐞: Kaisoo 𝐀𝐮𝐭𝐡𝐨𝐫: Naj کیم کای، آلفای غالب سرزمین مِرگارین پس از رسیدن به تخت سلطنت به طلسمی عجیب دچار شد که تنها راه باطل کر...