pt5[فرار]

91 34 24
                                    

بوی چوب خیس اولین چیزی بود که حس کرد و بعد سرمایی که تمام بدنش رو دربرگرفته بود، هجوم نور باعث تکون خوردن پلک‌های خسته‌اش شد و به سختی سعی کرد بدنی که انگار وزنه‌ی سنگینی بهش وصل بود رو تکون بده.

ناله‌ای از درد کشید و کم‌کم بدنش رو به جلو حرکت داد و سرجاش نشست، سر درد بدی داشت و نمیذاشت خوب چشم‌هاش رو باز نگه داره، چند دور چشمش رو ماساژ داد و به اطراف نگاهی انداخت، نمیدونست کجاست و دقیقا چه بلایی سرش اومده که بدن بیهوش فرمانده رو پیدا کرد.

-کیونگسو؟!

با شک از چیزی که دیده، تاری چشم‌هاش رو با فشاری که بهشون آورد گرفت و اینبار بلندتر صداش کرد.

-فرمانده دو!!!

روی زمین خودش رو جلو کشید و کنار فرمانده رفت.

سعی کرد با دستش تکونی به بدنی که با زره همیشگیش پوشیده شده بود، بده.

-کیونگسو! بیدارشو فرمانده

نگران شده بود، به سختی بدن کرخت شده‌اش رو تکون داد و جلوتر رفت و نزدیک صورتش توقف کرد.

-اصلا نفس میکشی؟

با پشت دست آروم چند ضربه به صورت فرمانده کوبید و باعث تکون خوردن چشم‌هاش شد.

-سو؟! زنده‌ای؟

فرمانده چشم‌هاش رو به سختی باز کرد و با دیدن پادشاه اون هم در نزدیک صورتش، از شوک چشم‌های درشتش بیشتر باز شد و خواست عقب بره که درد بدی رو درتمام عضلات بدنش احساس کرد.

-آخ...
-تکون نخور، این رو بی احترامی در نظر نمیگیرم.

با تکون دادن سرش تایید کرد و اخم‌هاش رو بیشتر توی هم برد و خواست بلند شه، معلوم نبود انامیل چه بلایی سرشون آورده بود، نفس عمیقی کشید و بی توجه به دردش اول نشست و بعد به کمک الوارهای دیوار کلبه خودش رو بالا کشید و ایستاد.

-سرورم من رو ببخشید!
-واقعا قدرت بدنیت رو تحسین میکنم، تو میدونی ما کجاییم؟

-توی جنگل و توی کلبه‌ای دور افتاده، آخرین جایی که به یاد دارید کجاست؟
-اتاقم... داشتم زیر تخت دنبال گربه‌ام میگشتم که سوزش چیزی رو توی گردنم حس کردم و بعد با بدن درد زیاد بیدار شدم.

کیونگسو کمی فکر کرد.

-سرورم میرم اطراف رو بررسی کنم.
-زود بیا سو!

متعجب سمت پادشاه چرخید، انگار که به گوش‌هاش شک کرده بود. خیلی وقت بود این اسم رو از زبونش نمیشنید، درست از زمانی که اختلاف بزرگی بین سران سلطنتی بر سر انتخاب فرمانده به وجود اومد.

-چرا اینطور نگاه میکنی؟
-هیچی سرورم!

پادشاه با پوزخندی که زد سرش رو تکون داد و سعی کرد متوجه‌ی نقشی که کف اتاق توجهش رو جلب کرده بود بشه.

The King's TalismanTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang