-FOUR-

44 13 0
                                    


هی مردی؟_

جیسونگ با خنده ی بی حالی زمزمه کرد و
سرش رو از روی شکم مینهو که با فاصله ی کمی از قبل بالا پایین میشد، بلند کرد.

لامپ زرد رنگ اتاقک، پرنور تر از همیشه به نظر میرسید و چشمای مینهو روی هم رفته بود.
جیسونگ کنار مینهو نشست و سرش رو نزدیک صورت مینهو برد و بینیشو روی لپ مینهو حرکت داد.

جیسونگ کیسه ی پلاستیکی پودرسفید رو که مینهو از بین لباسای جیسونگ پیدا کرده بود رو از توی دست های باز شده ی مینهو برداشت.
مینهو راضی از سایه ای که روی صورتش افتاده کمی چشماشو باز کرد و با نیم رخ جیسونگ مواجه شد.

مینهو دستشو روی گردن جیسونگ گذاشت و با پایین اووردن سر جیسونگ لپ نرمشو زیر دندون هاش گرفت.
شاید بخاطر مواد بود اما مینهو میتونست شیرینی رو توی دهنش حس کنه و بیشتر بخواد اون عضله ی نرم رو با زبونش خیس کنه.

جیسونگ با خنده ی طولانی ای کمی از شکم مینهو که از زیرِ تیشرت خاکستری رنگش بیرون اومده بود رو زیر انگشتش فشار داد و باعث شد مینهو با ناله ی ریزی لپ جیسونگ رو ول کنه.

جیسونگ تیشرت مینهو رو بالاتر داد که سرمای بدی باعث اخم مینهو شد.
جیسونگ پودرسفید رنگ رو روی خط ناف مینهو، به صورت خط صاف پخش کرد.
پوست مینهو در برابر پودر کمی تیره تر بود و خط پودر مشخص بود.

جیسونگ خم شد و پودر سفید رنگ رو با بوی گل رزی که از مینهو حس میکرد وارد بینیش کرد و تا وسط سینه ی مینهو پیش رفت.

سرش رو بالا برد و مینهو با گذاشتن دستش روی مچ جیسونگ اون رو کنار خودش کشید.
چشم های جیسونگ میتونستن همه ی اجسام اتاق رو یا واضح یا برامده ببینن.

صورت مینهو حالت موج گرفته بود و خنده ی جیسونگ رو بلند کرده بود.
نوک بینی‌شو از لپ تا گردن جیسونگ میکشید و برعکس همیشه اینبار جیسونگ قلقلکش نمیومد و بیشتر خودشو به مینهو نزدیک میکرد:

_بیشتر از همیشه لپات نرمه

_توهم بیشتر از همیشه انگار مواد کشیدی

با زمزمه ی جیسونگ، خنده ی اروم هردو بر روحه ساکت اتاقک طنین انداخت و چراغ پرنور زرد رنگ، اخرین چراغی از شهر بود که حتی بعد از طلوع خورشید هم خاموش نشد!

پلک های سنگین جیسونگ به ارومی باز شد و تابش نور خورشید رو از پنجره ی مربعی کوچک اتاقک روی بدن مینهو دید.

هنوز کمی از شکم مینهو پیدا بود و نور خورشید به پوست سفید مینهو برخورد کرده بود و روشن ترش کرده بود.

اون لحظه شکم مینهو خیلی برای جیسونگ بوسیدنی به نظر میرسید، پس خم شد و بوسه ی ریزی روی پوستِ گرم مینهو به جا گذاشت.

ثانیه ای نگذشت که با یاداوری قرارش با جونگین وحشت زده به ساعته شکسته ی کنار تخت نگاهی انداخت و با دیدن اینکه ساعت از 10 گذشته بود به سریع ترین شکل ممکن سویشرت مینهو رو برداشت و روی تیشرت سفید رنگش پوشید.

دیشب هیچ کدوم از زیر دستای سگ دیوانه رو جلوی خونه یی که توی اتاقک بالاییش زندگی میکرد رو ندیده بود و امیدوار بود الان هم کسی نباشه.

ولی کبودی روی دست مینهو خبر میداد که اون ها بازهم مینهو رو به خاطر اون اذیت کردن ولی مینهو چیزی بهش نگفته بود!
تا به اتاقک رسیده بود مینهو رو درازکش روی تخت دید بود که داشت درباره ی سقفی که تکون میخوره هزیون میگفت!

پایین پله ها رسید که فریادی از دور به گوشش خورد:
_جیسونگ حرومزاده خودتو مرده فرض کن!!

DOPAMINE [Minsung]Where stories live. Discover now