Part 4 : !دوست؟..دوست

436 72 172
                                    

سه فنجان چینی مورد علاقه‌اش رو با چای تازه دمی پر کرد و روی میز گذاشت..

از بدو ورودش به زندگی این دوبرادر،اجازه نداده بود تا اون دونفر به خوردن قهوه‌های صبحگاهی ادامه بدن و به جاش هرروز به خوردن چای سیاه خوش عطری که دم میکرد،اصرار داشت..

پنکیک های آماده شده رو داخل ظرف چید و درهمون حال با شنیدن صدای قدم‌های تهیونگ و زمزمه‌های زیرلبش که بی‌تفاوت به یک آهنگ نبود،برگشت..

_رفته بودی پیاده‌روی؟

جین پرسید و تهیونگ درحالیکه تک نان تست داغی رو گاز میزد،سر تکون داد..
پسر دوباره به کارش ادامه داد و در همون حال متوجه نزدیک شدن تهیونگ با اون ریتم آهنگی که باهاش خودش رو تکون میداد هم شد اما تا میخواست بپرسه چی میخونی،دست تهیونگ بوتش رو اسپنک کرد و باعث شد پسر کمی به جلو متمایل بشه!!

_بر طبل شادانه بکوب!

چرخی به خودش داد و با کوبیدن اسپنک بعدی به لمپه چپ جین ادامه داد:

_پیروز و مردانه بکوب!!
_تهیونگا این چیه که میخونی؟

جین درحالیکه با دست کمی بوتش رو ماساژ میداد پرسید.
و دادستان با گذاشتن بسته توت‌فرنگی‌های تازه خریداری شده‌اش کنار پسر،بوسه ای به گونه‌اش زد و به میز تکیه داد.

_توت‌فرنگی خریدی؟ این وقت صبح؟
_دیشب بخاطر تموم شدنشون لبات برچیده شده بود بیبی..

جین بوسه‌ای روی هوا برای تهیونگ فرستاد و در ادامه دوباره سوالش رو تکرار کرد:

_نگفتی این آهنگ عجیب چی بود که با اون لهجه عجیبتر میخوندیش.

_فقط یه ویدیو داخل اکسپلورم با این آهنگ دیدم.

_و موضوعش چی بود؟

تهیونگ همونطور که پشت گوشش رو میخاروند شونه بالا انداخت و جواب داد:

_راه پیمایی بود..نمیدونم اینطور که میشد حدس زد مربوط به تحول سیاسی یه کشور یا همچین چیزی بودش..

موفندقی دستاشو به کمرش زد و دوباره پرسید:

_اونوقت آهنگی با مضمون یه انقلاب چه ربطی به کون من داره؟

تهیونگ حالت تعجب ظاهری به خودش گرفت و چشماش رو درشت کرد.

_نمیدونی؟ واقعا نمیدونی سوکجینا؟

پسر نگاه عجیبی به قیافه دادستان انداخت و تا میخواست جواب بده دستای بزرگ تهیونگ بوتش رو قاب ‌گرفت و با یه حرکت روی کانتر گذاشتش..

فشاری به لمپه هاش وارد کرد و با خنده گفت:

_این دوتا قابلیت پدید آوردن یه انقلاب عظیم بین پاهای منو دارن!

خلاقیت‌های عجیب و غریب دادستان پسر کوچکتر رو به خنده وا داشت و این تهیونگ بود که بوسه‌های دلچسبی روی لب و چونه موفندقی میزد و خنده‌اش رو بیشتر میکرد..

𝖫𝖮𝖱𝖣 𝖬𝖮𝖮𝖭'𝖲 ‖ TAEJIN "COMPLETED"Opowieści tętniące życiem. Odkryj je teraz