صدای ممتد و وز مانند دستگاه، سکوت اتاق رو میشکست و بوی رنگ به همراه قهوهی مرغوب دم شدهایی که روی میز قرار داشت مشامش رو پر میکرد. طرح ظریف و زیبایی روی پوست کمی برنزهی شدهی پسر اجرا میشد و برای اولین بار تصمیم گرفته بود یکی از طرحهای مشتریش رو روی بدن خودش هم پیاده کنه.
مدت زیادی از آخرین باری که روی یک پوست واقعی طرحی رو اجرا میکرد میگذشت اما نمیتونست پایین بودن سرعت کارش رو به این مسئله ربط بده. الان یک کارآموز برای آموزش دادن همراهش داشت و باید برای جواب دادن به سوالاتش مکث میکرد.
دستمال رو روی قطرههای خون بوجود اومده کشید و از پسر جوان پرسید:
+ درد دارید آقای جئون؟مرد جوان با چهرهایی گرفته که عرق پیشونیش رو پوشونده بود به سمتش برگشت و به نشانهی مخالفت سر تکون داد.
کلافگی پسر برای درد احتمالی بازو بیش از اندازه بود و باعث میشد احتمال بده چهرهاش از درد جمع نشده باشه. احتمال داشت این گرفتگی ظاهر بخاطر خماری بوجود اومده باشه. پوزخند نامحسوسی زد و به کارش ادامه داد.
+ طرح جالبی انتخاب کردید. میتونم بپرسم معنیش چیه؟
× انتخاب من نبوده.
پسر به سختی زمزمه کرد و نگاهش رو گرفت. رفتارش عجیب بود اما نه اونقدر که بخواد بیشتر از این کنجکاوی کنه.
نگاهی به کادر بندی طرح انداخت تا مطمئن بشه تمامش رو به خوبی انجام داده. طرحی شبیه به دو علامت بینهایت که در هم فرو رفته باشند. برای اولین بار بود که این طرح رو میدید. یک طرح ساده اما پر عمق. باید داخل بینهایتها با جوهری تیرهتر پر میشد و بعد بیشتری به تصویر میداد.
نگاهی به کیونگسو انداخت تا ببینه حواسش به کار هست یا نه اما اون پسر با بیتفاوتی به اطراف سرک میکشید. اخمی کرده و صداش رو با سرفه صاف کرد و گفت:
+ اگر دردتون زیاده میتونیم کمی مکث کنیم. به نظر خوب نمیاید.پسر نگاهش رو برنگردوند و با فکی چفت شده غرید:
× فقط کارت رو تموم کن و از اینجا برو. هرچه زودتر.از گستاخی پسر ابرویی بالا فرستاد و نگاهش رو به سمت کیونگسو برگردوند. اون هم کنجکاو به نظر میرسید. چیزی نگفت و مشغول کارش شد. کمی بعد کیونگسو رو مخاطب قرار داد و گفت:
+ حواست اینجا باشه. برای بعد داد به طرحها باید اطراف کار رو کمرنگتر از بخشهای داخلی پر کنی. ترجیحا با سوزنهای شمارهی ۰۳.کیونگسو با سر تایید کرد و بیشتر به سمت جلو خم شد.
به کارش ادامه داد و با صدای مردی که نقش خدمتکار رو داشت مکث کرد.# قهوهاتون سرد شده. نوشیدنی دیگهایی میل دارید؟
کیونگسو برای اینکه جلوی اینکار رو بگیره سری تکون داد و گفت:
_ ممنونم. همین خوبه.
YOU ARE READING
Agreed
Fanfictionهمه چیز از نامهی مرموزی که در زیرزمین پیدا کرد شروع شد. نمیدونست در اون عمارت تاریک چه اتفاقاتی انتظارش رو میکشه. شاید برای فهمیدن باید اول حافظهاش رو به دست میاورد. ******************* × مشکل شماها چیه؟ میگن باید برای تتو یه طرح با معنی انتخاب ک...