من انجامش میدم

493 138 288
                                    

روز خسته کننده‌ایی داشت. دو عمل سنگین و مشاوره‌‌هایی خسته کننده باعث شده بودند از لحظه‌ایی که وارد بیمارستان شده تا کمی قبل فرصتی برای خوردن غذا و یا نشستن نداشت. خم و راست شدن بیش از حد باعث شده بود درد کمرش بطرز موذیانه‌ایی بیشتر بشه و تحمل این شیفت طولانی رو سخت‌تر بکنه.

مجبور شده بود برای درخواست مرخصی، تمام روز رو داخل بیمارستان بمونه و به جای یکی از همکارهاش به بیمارها رسیدگی کنه پس تا فردا صبح نمیتونست بکهیون رو ببینه و بطرز عجیبی از این مسئله ناراحت بود.

سعی کرد ذهنش رو متمرکز کنه و انرژیش رو برای رسیدن به اتاق بذاره. در مسیر رسیدن به اتاقش با سوپروایزر بخش، درمورد مشکلات یکی از بیمارها صحبت کرد و زمان تزریق داروها رو عوض کرد. بعد از اتمام صحبت‌هاش به سمت اتاق کارش رفت و با شماره‌ی بکهیون تماس گرفت.

وارد اتاق شد و در رو پشت سرش بست. همچنان منتظر شنیدن صدای بکهیون بود و وقتی تماس قطع شد با خستگی آه کشید. مطمئن بود با دیدن تماس از دست رفته به زودی شماره‌ی همسرش رو روی گوشی میبینه پس به سمت مبل‌‌ها رفت و روی نزدیک‌ ترین مبل نشست.

سردرد به درد کمر و مفاصلش ملحق شده بود و تحمل شرایط رو سخت‌تر میکرد. به مسکنی قوی برای کنترل کردن سردردش نیاز داشت اما زور خستگی به درد شدیدش میچربید و تمایلی برای ایستادن روی پاهاش نداشت تا بدنبال مسکن بگرده پس با نادیده گرفتن دردش برای بکهیون پیامی فرستاد.

" + فراموش نکن قرص‌هات رو بخوری سفید برفی. "

و گوشی رو کنارش روی مبل انداخت. سرش رو عقب فرستاده و پلک‌هاش رو روی هم گذاشت. شاید اگر کمی میخوابید حالش بهتر میشد.

کمی بعد ذهنش خالی شده و چشم‌هاش سنگین میشد که با بلند شدن صدای گوشیش با تصور اینکه بکهیون تماس گرفته چشم‌هاش رو باز کرده و صاف نشست. گیجی و خواب آلودگی ذهنش درک شرایط رو دشوار میکرد و بدون دیدن نام مخاطب تماس رو برقرار کرده و گوشی رو به صورتش چسبوند.

+‌ بله؟

_ هنوز بیمارستانی؟

برخلاف انتظارش به جای بکهیون، صدای لوهان رو شنید و ناامید از اینکه بکهیون تماس نگرفته در جواب سوالش گفت:
+ من... آره بیمارستانم.

_ کجا؟ اتاق عمل؟

+ کارم تموم شده. الان داخل اتاقم...

لوهان فرصتی برای تکمیل حرفش نداد و سریعا گفت:
_ به دیدنت میام. باید حرف بزنیم.

مشکلی با این قضیه نداشت ولی عجله و تنشی که در صداش احساس میکرد نگران کننده بود.

+ مشکلی پیش اومده؟

لوهان پس از مکث کوتاهی نفسش رو صدادار بیرون فرستاد و در جواب گفت:
_ باید درمورد موضوعی باهم صحبت کنیم.

 Agreed Where stories live. Discover now