𝗣𝗔𝗥𝗧4

239 20 6
                                    

زمان اینده

فقط یکم دیگه مونده به پایان زندگی تو این قفس اجباری اخرین شانسمو امشب امتحان میکنم
خودمو سرگرم پرونده ها کردم باید یکیشونو قبول کنم
نفهمیدم زمان با چه سرعتی گذشت عقربه های ساعت نشون میداد نیمه شب و اون هنوز نیومده خونه یعنی کجاست کم پیش میومد خونه باشه چجور من حق بیرون رفتن ندارم ولی اون هیچوقت نیست من اسباب بازیشم؟ همینجور که غرق فکر بودم با صدای باز شدن در از تصوراتم بیرون اومدم و نفهمیدم چجور فقط خودم و سریع به دم در رسوندم تهیونگ بود خسته به نظر میرسید اینو میشد از بوی سیگاری که با اینکه فاصله ای که ازش دارم کم نیست حس میشد فهمید بدون اینکه حتی نگاهی بهم بندازه از کنارم رد شد چجور میتونه با وجود کارایی که کرده اینجور رفتار کنه من باید الان سرد باشم نه اون رفتم سمتش و از پشت دستشو گرفتم
-باید حرف بزنیم ته من نمیتونم اینجور ادامه بدم میخوای تا کی این شکنجه رو برای هردومون ادامه بدی
ته قبلا دلم بوسیدنتو میخواست تا روزی که نفس میکشم
ولی الان از اینکه کنارتم احساس خفگی میکنم
رفته رفته صدام بلندتر میشد برعکس دیروز که خیلی عصبانی بود الان حتی سمتم برنگشت و فقط سکوت
ته تو‌ بهم‌ قول‌دادی‌‌ که توی‌ سخت‌ ترین‌ شرایط‌ کنارم‌ باشی ولی‌ خودت‌ سخت‌ ترین‌ شرایطو‌ برای‌ من‌ ساختی جلوی خودمو گرفتم تا اشکام سرازیر نشه و ادامه دادم
دلم برای گذشتمون تنگ شده من عادت نداشتم کسی رو ببینم اما چشمام عادت کرد همیشه روی تو باشه عادت نداشتم خودم رو درگیر کسی کنم اما فکرم عادت کرد همیشه پیش تو باشه عادت نداشتم کسی رو لمس کنم اما دستام عادت کرد تا فقط توی دستای تو باشه ولی تو همه چیزو نابود کردی نمیخوای تمومش کنی؟ با خالی کردن خشمت روی من عصبانیتتو خالی میکنی ته؟ولی نقش من تو این ماجرا چیه شاید اگه بمیرم همه چیزو فراموش کن..
سیلی محکمی که به صورتم زد هیچوقت حرف زدنمون به جای خوبی نمیرسید مهم نبود منطقی حرف بزنم یا فریاد بکشم محکم منو قفل بدن خودش سرشو توی گردنم فرو کرد نفساشو روی گردنم حس میکردم
+احمقی اگه همچین اشتباهی کنی فکر کردی اگه بمیری اهمیت میدم فقط یه ادم احمق از جامعه کمتر میشه شایدم دنبال مرگ دوستتی درسته ؟ مطمئن باش با یه مرگ نمیزارم راحت از زیر همه چیز در بری دیگه دستا کثیفتو بهم نزن جنده ی کثیفی مثل تو حق گرفتن دستمم نداره اگه الان کنار همیم فقط بخاطر این که من میخوام دلیلش علاقه به موجود کثیفی مثل تو نیست احساساتت برام مهم نیست دیگه با گفتن این مزخرفاتت وقتمو نگیر
منو به عقب هول داد و رفت ..دوباره رفت مثل همیشه
اخرین شانسمونو خراب کرد
تلاش میکردم بخوابم ولی مگه میشد میخواستم فردا برم ولی اگه پیدام میکرد چی اگه به دوستام اسیب میزد چشمامو بستم و بیخیال اینده سعی کردم بخوابم به هر حال تصمیمو گرفتهب ود فکر به این چیزا بی معنی سنگینی چیزیو پشتم حس کردم نفسم گرفت منو به خودش فشرد از پشت همون بوی اشنا بویی که یه زمانی دلیل نفس کشیدنم بود چشمام میسوخت از این همه غمی که نمیزاشتم کسی ببینه یعنی این اخرین باری بود که میتونستم انقدر از نزدیک حسش کنم
خیلی وقت بود بغلم نکرده بود نتونستم جلوی خودمو بگیرم دوباره گریم گرفت متنفر از این ادم ضعیفو  احساسی که ساختی کیم تهیونگ
+صدای گریت اعصابمو بهم میریز فقط خفه شو
برای اخرین بار سکوت کردم سعی کردم از اغوشی که قدیم مکان امنم بود لذت ببرم و زخمایی که به روحم زده رو فراموش کنم نمیتونم جلوی افکارمو بگیرم

Taehyung pov:
همین که چشمامو باز کردم جای خالیشو حس کردم جای به جای خونه رو گشتم و اون نبود بهتره بمیری اره کوک بهتره مرده باشی تا اینکه دوباره دستم بهت برسه فریاد میزدم که کوک کجاست میا اومد کنارم
+هیونگ چیشده
بدون اینکه جوابی بهش بدم فضا رو ترک کردم با فلیکس تماس گرفتم
-هرچی زودتر پیداش کن مرده و زندش مهم نیس فقط برگردونش
تماسو قطع کردم دستمو روی شقیقه هام گذاشتم روی میز کنار تخت انگار یه نامه بود بازش کردم
ته الان که اینو میخونی من از پیشت رفتم همه چیزو رها کردم شک دارم حتی برات مهم باشه شاید فقط نگرانی اسباب بازیتو از دست دادی دیگه روچی حرصتو خالی کنی تهیونگ میدونی چیه؟ تو باعث شدی من حس کنم جای یه چیزی تا همیشه توی قلبم خالی میمونه باعث شدی هر لحظه ای که میگذره رو با حسرت نفس بکشم تو باعث شدی گلا پژمرده بشن پروانه ها از بال زدنشون خسته بشن‌برگ درختا زرد بشه بارون نباره بهار نشه تو باعث شدی ماه دیگه خودشو نشون نده و پشت ابرا پنهون بشه تو باعث شدی لبخند از من دور بشه واژه ی دوست داشتن برام نفرت انگیز بشه آهنگای بی کلامم پر از حرف بشه دریا دیگه بهم آرامش نده دیگه هیچ جا برای من خونه نباشه متعلق به هیچ جا نباشم تو باعث شدی من گم بشم‌ توی افکارم گم بشم باعث شدی همه ازم متنفر بشن توی خاطره هام گم بشم توی من قبلی ای که دیگه قرار نیست هیچوقت داشته باشمش گم بشم تو باعث شدی من از خودم دور بشم  ولی بذار بهت بگم که من بازیچه ی دست تو نبودم من یه اسباب بازی نبودم که موقع خریدنش تا وقتی نو و تازست براش ذوق کنی و بعد منو بندازی ته اتاقک انباری تو حیاط تا خاک بخوره من یه سرگرمی یا یه تفریح نبودم من سنگ نبودم احساس داشتم قلب داشتم من تا قبل از تو لبخند داشتم غرور داشتم من برای تو جنگیدم‌برای تو با همه جنگیدم گوشام نمیشنید چی میگن چشمام نمیدید اشاره هاشونو به کارای تو من فقط تورو میدیدم من اینهمه دوییدم دوییدم دوییدم تا برسم به تو تویی که جز سراب و توهم برای من هیچی نبودی من از اون آدما نبودم که  فریاد بزنم یا همش اشک بریزم نه اما خاموش شدم میدونی یعنی چی؟ یعنی نسبت به همه ی افراد و اتفاقا بی تفاوت شدم نه حال خودم خوب شد و نه تونستم حال بقیه رو خوب کنم بی حوصله شدم بی اهمیت شدم هر روز یه روند تکراری رو گذروندم تا مدت ها من من نبودم من ذوقای کوچیکم رو که برای تو نگه داشته بودم رو با دستای خودم خاک کردم زنده بودم اما احساساتم رو خاک کردم و تو هیچوقت متوجه نمیشی مغز من چقدر خون بالا آورد از تکرار خاطرات و حرفای پوچ و تو خالیه تو تو هیچوقت نمیفهمی من متوجه همه کارات بودم واقعا فکر کردی متوجه نیستم خیانت میکنی؟همین روزا منو میکشتی یا تحدید میکردی ته من نمیتونم بزارم تو منو بکشی نمیخوام نفسم نفسمو قطع کنه یروز میبینمت منتظر باش

نامه رو پاره کردم فریاد میزدم اسمشو بارها داد زدم کل وسایل اتاقو شکستم جوریکه اصلا شباهتی به اتاق یک ساعت پیش نداشت مرگ؟مرگ برای تو کم فقط منتظر باش کوک بازی شروع شد از خونه رفتم خودمو به شرکت برسونم هیچکس جرئت نداشت نزدیکم بشه همه میدونستن تا چه حد اعصابم خرابه هوا سرد بود اون احمق الان کجاست
فلیکس در زد و اجازه ورود خواست
-بیا تو
+رئیس پیداش کردیم میخواست از کشور خارج بشه ولی هنوز نشده ادرسشو داریم

کار خودتو تموم شده بدون کوک

-برام بیاریدش هم خودشو هم رفیقش جیمینو ببریدشون ویلا
+چشم رئیس
جهنم واقعی تازه شروع شده
    __________________________________
هفته ای دوپارت دیگه اپ میشه لطفا نظراتتونو بگید ❤خودم حس میکنم بهتره یه فیک دیگه بنویسم

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Apr 26 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

vkook. سهم من از تو Where stories live. Discover now