𝗣𝗔𝗥𝗧 3

194 18 11
                                    

دیگه توی زمان حالیم +.+الان جونگکوک 19سالش
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
زمان حال:
برادر بزرگترم مثل ده دقیقه پیش دوباره در رابطه با جشن امشب غر میزد منم داشتم با بی میلی کامل به غر زدناش گوش میکردم نمیدونم دلیل این عصبی بودنش و سفارشات زیادی که میکنه چی اینم یه جشن مثل جشنا قبل یکی از شرکتا پدرم باز سود کرده و برای اینکه باز جایگاهش و به مردم نشون بده یه جشن دیگه گرفته من ترجیح میدم تو اتاقم درس بخونم واقعا اینکه جایی باشی که کسی بهت علاقه ای نداره ولی برای موقعیتش خودش و بهت میچسبونه رو اعصاب رفتن من به اون جشنا هیچ سودی براشون نداره ولی همیشه مجبورم میکنن برم
+جونگکوک اصلا میشنوی چی میگم؟
برادرم با لحن عصبی گفت
-اره متوجه شدم نگران نباش
بعدش یونجون از اتاق خارج شد و منو با کوهی از افکار مختلف تنها گذاشت
ساعت هفت شده بود اگه برای جشن حاضر نمیشدم پدرم و برادرم احتمالا تا مدت طولانی میخواستن تخریبم کنن و منم برخلاف چیزی که میخواستم اماده شدم

+الان جونگکوک 19سالشــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــزمان حال:برادر بزرگترم مثل ده دقیقه پیش دوباره در رابطه با جشن امشب غر میزد منم داشتم با بی میلی کامل به غر زدناش گوش میکردم نمیدونم دلیل این عصبی بودنش و سفارشات زیادی که...

Oops! Bu görüntü içerik kurallarımıza uymuyor. Yayımlamaya devam etmek için görüntüyü kaldırmayı ya da başka bir görüntü yüklemeyi deneyin.

ترجیح دادم امشب لباسام اونقدر مجلسی نباشه
از خونه خارج شدم مثل اینکه رانندم از قبل درجریان بود پس نیازی نبود چیزی بگم با عجله رانندگی میکرد دلیل این همه سرعت چی بعد نیم ساعت رسیدیم از ماشین خارج شدم و بعد از اینکه یونجون رو جلوی در ورودی دیدم سمتش رفتم
+چرا انقدر دیر کردی هوف برو تو
-باشه
خیلی مکالمه کوتاهی داشتی کاش مثل بقیه برادرا یکم باهم صمیمی تر بودیم بیخیال چه انتظاری دارم وارد سالن شدم خیلی محو سالن شده بودم واقعا چشم نواز بود موزیک ملایمی پخش میشد یک طرف سالن بقیه در حال گفت و گو بودن و طرفی دیگر که سالن سر باز بود و خیلی زیبا میز های شام و اماده کرده بودن ارامش بخش بود

ترجیح دادم امشب لباسام اونقدر مجلسی نباشه از خونه خارج شدم مثل اینکه رانندم از قبل درجریان بود پس نیازی نبود چیزی بگم با عجله رانندگی میکرد دلیل این همه سرعت چی بعد نیم ساعت رسیدیم از ماشین خارج شدم و بعد از اینکه یونجون رو جلوی در ورودی دیدم سمتش...

Oops! Bu görüntü içerik kurallarımıza uymuyor. Yayımlamaya devam etmek için görüntüyü kaldırmayı ya da başka bir görüntü yüklemeyi deneyin.

از کنار بیشترشون رد شدم و کنار بار گوشه ی سالن روی صندلی نشستم به مردم نگاه میکردم به اونایی که برا طمع خودشون و میشکنند و از موقعیت سواستفاده میکنن به گرگ هایی در لباس بره که سعی در گول زدن بقیه دارن +اقا چیزی میخورید؟تو این فکر بودم که شاید الکل...

Oops! Bu görüntü içerik kurallarımıza uymuyor. Yayımlamaya devam etmek için görüntüyü kaldırmayı ya da başka bir görüntü yüklemeyi deneyin.


از کنار بیشترشون رد شدم و کنار بار گوشه ی سالن روی صندلی نشستم به مردم نگاه میکردم به اونایی که برا طمع خودشون و میشکنند و از موقعیت سواستفاده میکنن به گرگ هایی در لباس بره که سعی در گول زدن بقیه دارن
+اقا چیزی میخورید؟
تو این فکر بودم که شاید الکل یکم از این حال و هوا درم بیاره پس گفتم
-ویسکی لطفا
بعد از مدتی یه لیوان ویسکی جلوم گذاشت و به طرف بقیه رفت تمام محتوای داخل لیوان و سر کشیدم گلوم داشت میسوخت خیلی حس بدی بود حالم بهم خورد ولی سعی کردم خودمو کنترل کنم نگاه خیره ای روی خودم احساس میکردم ولی از اونجایی که بار شلوغ شده بود نمیتونستم بفهمم این نگاه از طرف کی سرم داشت گیج میرفت تصمیم گرفتم برم خونه حتی اگه به دعوا با پدرم این موضوع تموم بشه برام مهم نیست خیلی وقت دیگه انتظاری از خانوادم برای عشق یا محبت ندارم چون همیشه همو از ذره ای محبت دریغ میکنیم رو روی صندلی بلند شدم سرگیجم شدید تر شد داشتم میوفتادم که یهو دستی روی کمرم احساس کردم نفس های گرم کسی رو روی گونم احساس میکردم سرمو بالا بردم میتونم بگم تاحالا شخصی به زیباییش ندیده بودم زیبایی و جذابیتش باعث شده بود نفهمم چقدر بهش خیره شدم قد خیلی بلندی داشت و خوشتیپ بود معلوم بود از خانواده ای توی سطح خودم همونجور که داشتم فکر میکردم یهو منو محکم تو بغلش کشید و گفت
+این قسمت جای خوبی برای بچه ها نیست
با عصبانیت بهش نگا کردم گفتم
-من بچه نیستم 19 سالم
دستمو گرفت و از سالن خارج شدیم نمیدونم چرا بدون هیچ حرفی دنبالش راه افتادم چرا به یه غریبه اعتماد میکنم حتما بخاطر این که مستم اره حتما
وقتی از در ورودی خارج شدیم بعد مدتی دستش و زیر رونم برد و از کمر منو گرفت و توی یک لحظه بلندم کرد خیلی مست بودم من قبلا ویسکی خورده بودم نمیفهمم چرا این بار انقدر روم تاثیر گذاشته بدنم و نمیتونم خیلی حرکت بدم یا از خودم دفاع کنم به سمت ماشین رفت شخصی درو باز کرد همونجور که منو محکم بغل کرده بود وارد ماشین شد و به اون شخص گفت
+برو خونه جئون ها همینو گفت ترسم کامل ریخت چشمام داشت بسته میشد که چیز نرمی و روی لبم احساس کردم تا چشمام و باز کردم دیدم دوتا چشم سیاه خالی از احساس اما سرشار از جذابیت بهم خیره شده دهنم و باز کردم تا بهش بفهمونم چه غلطی کردی ولی جوری زبونش و وارد دهنم کرد زبونش تمام دهنم و داشت فتح کرد محکم لبام و میبوسید جوری که فکر کنم کبود شدن نمیتونستم نفس بکشم هرچی بیشتر میگذشت خشن تر منو میبوسید چشمام پر اشک شد نمی خواستم اولین بوسم با کسی که نمی شناختمش باشه ولی انگار سرنوشت تصمیم دیگه ای برام گرفته بود فشار دستاش و دور کمرم بیشتر کرد چشمام بسته شد و چیز دیگه ای نفهمیدم .....

vkook. سهم من از تو Hikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin