پارت 4_ شعله ی خاطرات

94 30 64
                                    

هنوز هم صدای جیغ و زجه از بیرون میومد. مردم باقی مونده با وحشت توی هم لولیده بودن و از ترس حتی به زحمت نفس میکشیدن. هر از گاهی صدای گریه ی نوزادی که بینشون بود بلند میشه و بقیه برای ساکت شدن دوباره اش لحظه شماری میکردن.

لوهان با وحشت توی خودش جمع شده بود و داشت به بدترین چیزهایی که ممکنه برای دایون و چانیول بیوفته فکر میکرد. توی خیالش دایون تبدیل به واگاری شده بود و به اینکه چانیول ساعت های زیادی بود که غذای موجودات دیگه شده شک نداشت.

- درخواست نیروی کمکی تایید شده؛ زود میان.

- نگرانم سهون.

سهون سرش رو دیوار تکیه داد و آه کشید. روی پاش زخم بزرگی برداشته بود و هر از گاهی درد تندی توی تنش میپیچید. فقط امیدوار بود که این زخم باعث نشه دوباره نیاز به تصفیه و تخلیه داشته باشه.

- دایون باهوشه و اگر نبود باز هم واگاری ها بهش حمله نمیکردن.

- باشه واگاری ها کاریش ندارن ولی هیولاها چی؟ ممکنه خودش مبتلا بشه اصلا...

- نمیشه.

سهون از روی درد نالید و چشم هاش رو به هم فشرد. حالت تهوع شدیدش نشون از این بود که خونش آلوده شده و دوباره توی دردسر افتاده.

- زخمتو ببینم.

لوهان شلوار سهون رو کنار زد و با اخم به زخم سیاه و نسبتا عمیق روی پاش نگاه کرد. وضعش خوب نبود؛ اگر زودتر کمک براشون نمیومد باید با سهون هم میجنگیدن.

- چند نفر میتونن بجنگن؟

لوهان با صدای بلند گفت و چند مرد و زن از بین جمعیت دست بلند کردن.

- چند نفرتون مسلحه؟

دست ها پایین اومد و فقط یه دختر از بین جمعیت باقی موند.

- خوبه، سعی کنید هوای بقیه رو داشتی باشید‌.

- مگه شما دارید میرید؟
دختری از بین جمعیت با ترس گفت و لوهان با اشاره به سهون گفت: افسر اوه دوباره درگیر شده، باید حواسم به اون باشه تا نتونه به نیمه ی تاریکش بره.

مردم بیشتر از قبل توی خودشون جمع شدن و سهون به سختی گفت: نگران نباشید؛ نیروی کمکی توی راهه و ما اسلحه داریم؛ اگر خطرناک بشم لوهان منو میکشه.

لوهان تیز نگاهش کرد و سهون لبخند زد.
- میدونی که اتفاق نمیوفته.

- بهتره نیوفته!

سهون اشاره کرد لوهان نزدیکش بشینه و خودش اسلحش رو برداشت.
- احتمالا تا یه ساعت دیگه برم بیرون.

لوهان اخم کرد و با عصبانیت گفت: سهون!

- اگر تبدیل بشم زیاد خطرناک نیستم و واگاری ها هم باهام کار ندارن. میتونم برم اون بیرون و به نیروهایی که میان کمک کنم.

🇨 🇦 🇲 🇵 -🇸 ²Où les histoires vivent. Découvrez maintenant