Room mate

33 8 7
                                    


وارد اتاقم که میشم چراغ ها رو روشن میکنم و اون مدتی به اطراف نگاه میندازه اتاقم دکور سیاه سفیدی داشت.

دیوارای اتاقم نسبتا ساده بودن و هیچ پوستری روی اونا چسبونده نشده بود بر عکس دوستام نینگ نینگ و جیزل که علاقه زیادی به چسبوندن پوستر های متفاوت روی دیوارهای اتاقشون داشتن

معمولا هر کس وارد اتاقم میشد از شدت سادگی و بی روح بودنش دل زده میشد اما وینتر بر عکس همه با هیجان خاصی به اطراف نگاه مینداخت.

وینتر: اوه این چیه

به طرف عنکبوت خونگیم میره و مدتی به اون نگاه میندازه

واقعا تو اون وضعیتی که ایستاده بود شبیه دختر بچه هایی بود که از پشت ویترین به مغازه های اسباب بازی فروشی نگاه میندازن شده بود

دهنی کج میکنم و با بی میلی جواب میدم.

کارینا: اسمش توبیه عنکبوت خونگیم
وینتر: عنکبوت خونگی داری؟ واو

طوری صحبت میکرد که انگار تو عمرش عنکبوت ندیده و این کمی متعجبم میکیرد.

کارینا: ببینم اولین بارته عنکبوت میبنی؟

با سوالم کمی خشکش میزنه و بعد
مدتی آهسته جواب میده

وینتر: تو قلمرو تاریکی اونها رو تبدیل به ماده ای میکنن که باهاش تاج رو تمیز میکنن

کارینا: چی

با شوک میگم که یهو پاهاش از زمین جدا میشه و همونطور که تو هوا معلق بود میگه

وینتر: آره این کاری بود که لوسیفر میکرد

همچنان با خونسردی سر جام ایستاده بودم و همونطور که به اون خیره شده بودم میگم.

کارینا: فکر میکردم مشکلش فقط با آدام باشه.
وینتر: اون از هر چیز مربوط به خدا بدش میومد یکیشم هم آدام

کارینا: چرا طوری حرف میزنی که انگار اون مُرده؟

میپرسم و اون همونطور که با موهای مشیکش ور میرفت جواب میده.

وینتر: هیچ کس خبر نداره اون کجاست، غیبش زده
کارینا: غیبش زده؟

با تمسخر میپرسم و بعد با همون حالت ادامه میدم

کارینا: پس فرمانرواتون کیه الان

وینتر: دیزم پسرش که یکی تخمیتر از خودشه

My little devilWhere stories live. Discover now