کارینا: نهنینگ نینگ: هر چقدر پول میخوای بت میدم
کارینا: نه
نینگ نینگ: میذارم واسه یه سال کامل ریختمو نبینی و دیگه سر به سرت نمیذارم
کارینا: نه
نینگ نینگ: برات یه عالمه عنکبوت و مار میخرم
کارینا: نه
نینگ نینگ : هر چقدر دلت بخواد اجازه میدم به باسن و ممه هام دست بزنی!
به پیشنهاد آخرش کمی فکر میکنم و بعد میگم
کارینا: عالی ولی نه و سعی نکن نظرمو عوض کنی!
نفسش رو با صدا بیرون میده تا معترضانه بگه
نینگ نینگ: باورم نمیشه، مثلا چی میشد اگه یه بار به خاطرم دروغ بگی؟
کارینا: چون من هیچ وقت دروغ نمیگم نینگ نینگ
مدتی با اخم به من نگاه میندازه و بعد جدی میگه
نینگ نینگ: از استاد چارلی بدم میاد و دلم نمیخواد ریختشو ببینم ، و تو هیچ کمکی نمیکنی که بتونم از کلاسش غیبت کنم!
بی تفاوت چشمای آبیم رو تو حدقه
میچرخونم و دیگه چیزی نمیگمنینگ نینگ همیشه همینطوری بود،وقتی از کسی خوشش نمیومد سعی میکرد هر طور شده راهشو از اون جدا کنه،اما تا کی قصد داشت از کلاس چارلی فرار کنه؟
داشتم تو لاکرم دنبال کتاب مد نظرم میگشتم که نگاهم از دور به اون پسر قد بلند که نزدیکمون میشد برخورد میکنه.
الکس : چطوری خون آشام؟
این رو با تمسخر رو به من میگه و بعد سریع از کنارمون رد میشه تا نینگ نینگ با اکراه به رفتنش نگاه بندازه و زیر لب زمزمه کنه.
نینگ نینگ: پفیوز کصنمک
بی تفاوت کتابم رو تو کیف مشکی رنگم قرار میدم و همونطور که تارهای مشکیم رو از روی چشمام کنار میزدم به طرف کلاس فلسفه حرکت میکنم
هوا امروز سرد و بارونی بود و چون نزدیک ساعت های 5:00 بعد ظهر بود خیلی تاریک به نظر میرسید، با برخورد قطرات بارون به شیشه ها هر بار صداهای بلندی کل فضا رو پر میکرد
به کلاس که میرسیم مثل همیشه کنار هم میشینیم که نینگ نینگ نزدیک گوشم میشه و آهسته میگه.
نینگ نینگ: هنوز واسه فرار وقت هست
کارینا: هر چقدر که فرار کنی بازم سر راهت قرار میگره
نینگ نینگ: اتفاقا جیزل هست میتونم از اون کمک بگیرم
با ورود استاد، نینگ نینگ پفی میکشه و صورتش رو با کتاب درسیش پنهون میکنه و طوری که فقط من بشنوم میگه
ESTÁS LEYENDO
My little devil
Fantasíaدنیایی که توش زندگی میکنیم واقعا مکان عجیبه ممکنه هیچ وقت نتونیم چیزهایی رو ببینیم اما به این معنی نیست که وجود ندارن هنوز چیزهایی زیادی هست که راجبش نمیدونیم ممکنه هیچوقتم ندونیم اما تهش فقط یک سوال باقی میمونه اهریمن واقعی کیه؟ _______________...