PT:22

601 67 2
                                    

بی‌توجه به صداهای بلند معاون که توجه و نگاه همه رو جلب کرده بود، نگاهش رو از مرد گرفت و به ته‌یئون داد.
مردمک‌های لرزون و رنگ نگاه نگرانش رو روی سر تا پای دختر چرخوند تا از سالم بودنش مطمئن بشه. موهاش به‌خاطر کشیده‌شدن شلخته شده بودند و صورتش از اشک‌هاش خیس شده بود؛ اما هنوز هم برای قوی نشون‌دادن خودش تلاش می‌کرد.
جلو رفت تا خیال تهیونگ رو بابت همه‌چیز راحت کنه؛ اما مرد سرعت عمل بالاتری داشت و زودتر از ته‌یئون به تهیونگ رسید.
با کف دستش به شونهٔ راست تهیونگ ضربه زد تا پسر رو مقابل خودش قرار بده.
نگاه عصبیش رو ثانیه‌ای روی اجزای صورت تهیونگ چرخوند و بعد از گرفتن نگاهش و خیره‌شدن به ته‌یئون که کنار پسر ایستاده بود و با نگرانی نگاهش می‌کرد، با صدای رسا و لحن تندی سکوت سنگین و عذاب‌آور سلف رو شکوند.

"ته‌یئون کیم و تهیونگ کیم، گورتون رو گم کنید توی دفتر مدیر!"

و بعد به‌سرعت به‌طرف پسری که بی‌هوش روی زمین افتاده بود و کادر درمان مدرسه در حال چک‌کردن وضعیتش بودند، قدم برداشت.

****

"از روزی که پات رو توی این مدرسه گذاشتی داری دردسر درست می‌کنی."

معاون با لحن سابق و تن صدایی که حالا پایین‌تر اومده بود، خطاب به تهیونگ که نگاهش به نقطه‌ای نامعلوم بود گفت.
قصد داشت کلمات کوبنده‌تری رو ارائه بده؛ اما ضربه‌ای که به در خورد و واردشدن جونگکوک به اتاق مدیر، باعث سکوت چند ثانیه‌ایش شد.
نیم‌نگاه کوتاهی به جونگکوک که بی‌توجه به وجود باقی افراد اتاق به‌طرف پدرش که پشت میز همیشگیش نشسته بود قدم برمی‌داشت، انداخت و بعد به‌سرعت جهت نگاهش رو تغییر داد.
جونگکوک برگه‌هایی که چند روز قبل پدرش ازش خواسته بود تحویل بده رو، روی میز مقابل مرد گذاشت و با تن صدای آروم و لحن جدی‌ای گفت:

"گزینه‌هایی که خواسته بودین رو پر کردم."

مرد نفس عصبیش رو که باعثش تهیونگ بود رو بیرون فرستاد و همون‌طور که عینکش رو از روی چشم‌هاش برمی‌داشت، خطاب به جونگکوک گفت:

"ممنون."

زمانی که مکالمهٔ کوتاه بین جونگکوک و مدیر به اتمام رسید، معاون در حالی‌که دندون‌هاش رو از عصبانیت روی هم می‌فشرد، پرسید.

"باید بفرستمت سازمان تربیت دانش آموزان؟"

نفسش رو بیرون فرستاد و دست راستش رو، روی کمرش گذاشت. قدمی به‌طرف تهیونگ و ته‌یئون که کنار هم ایستاده بودند برداشت و در حالی‌که هر ثانیه به‌خاطر سر و صدای واضح توی سالن که باعثش دوست‌های تهیونگ بودند عصبی‌تر می‌شد، گفت:

"می‌دونی پدر و مادر بِل قصد دارن ازت شکایت کنند و اگه ازت شکایت کنند قطعاً می‌ری زندان؟"

My Boy (Full)Where stories live. Discover now