وارد اتاق بزرگی که مخصوص تعویض لباسها بود، شدند. دخترها و پسرهایی اونجا بودند که تنها ظاهرشون کافی بود تا متوجه بشند که اختلاف سنی زیادی بینشون وجود داره.
نیمی از افراد توی اتاق دانش آموزهای مدرسه بودند و نیمی دیگه مردمان عادی که برای اوقات فراغت به ساحل اومده و در حال تعویض لباسهاشون بودند.
اتاق نسبتاً شلوغ بود و صدای خندهها و حرفزدنهای افراد میاومد.
تهیونگ نگاهش رو بین افراد چرخوند، اونها بدون هیچ شرمی مقابل بقیه لباسهاشون رو از تنشون خارج میکردند و این برای تهیونگی که نیمی از عمرش رو توی کشور متعصب کره جنوبی گذرونده بود، جای تعجب داشت.
هیچ نظمی توی اون اتاق شلوغ وجود نداشت. همه لباسهاشون رو از تنشون خارج میکردند، حرف میزدند و با صدای بلند میخندیدند. حتی اتاقکهای کوچیک شخصی و تکنفره وجود نداشت و تنها یک اتاق بزرگ با اتاقکهای کوچک حمام و کمدهای لباس بود.
اون از برهنهشدن مقابل بقیه خجالت نمیکشید؛ اما سؤالی که ذهنش رو درگیر کرد این بود که چرا دخترهای اینجا هیچ شرمی بابت برهنهشدن در مقابل پسرها نداشتند؟
و بعد صدای بلند ذهنش جواب سؤالش رو داد: اینجا آمریکاست.
تهیونگ توجهی به کنجکاوی و تعجبش از دیدن این فضا نکرد و بهطرف دوستهاش که قسمتی از اتاق ایستاده بودند، رفت.
لبهاش رو با زبون خیس کرد و زمانی که سرش رو بالا آورد تا به باقی کارهاش رسیدگی کنه، جونگکوک رو قسمتی از رختکن دید.
کنار دوستهاش ایستاده بود و اخم پررنگی بین ابروهاش وجود داشت. فاصلهشون نسبتاً زیاد بود و توی اون فاصله و شلوغی، تهیونگ نمیتونست حرفهاشون رو بشنوه.
جونگکوک هم مثل باقی افراد توی اتاق هیچ شرمی در مقابل برهنهشدن نداشت و در حالیکه به دوستش جری خیره شده بود و حرفهاش رو گوش میداد، پیراهن مدرسهاش رو از تنش خارج کرد.
با برهنهشدن بالاتنهٔ جونگکوک، پوست سفید، تتوی دست راست و عضلات قوی بالاتنهاش پدیدار شد.
تهیونگ در حالیکه لباس آبیرنگش توی دستهاش بود، خیره به جونگکوک نگاه میکرد و حتی خیلی کم پلک میزد.
مردمکهاش تیز، دقیق و خیره روی بالاتنهٔ دوستپسرش میچرخید و میتونست قسم بخوره خارش شدیدی رو توی لثه و دندونهاش احساس میکنه!
جونگکوک به حرفهای دوستهاش گوش میداد و هر لحظه اخم بین ابروهاش پررنگتر میشد. مشخص بود که در حال بحث با اونهاست؛ اما تهیونگ حتی از روی لبخونی هم نمیتونست متوجه بشه. درواقع تهیونگ حتی به این موضوع توجه هم نمیکرد، تنها به تن لخت جونگکوک خیره بود و این خیرگی زمانی شدید شد که جونگکوک شلوارش رو از تنش خارج کرد و حالا تنها یه باکسر به تن داشت.
با دیدن تن لخت جونگکوک لحظهای پیچش شکمش و فروریختن قلبش رو احساس کرد.
حدوداً پنج دقیقه از واردشدنشون به رختکن گذشته بود و تهیونگ هنوز هم لباسهای مدرسهاش رو به تن داشت. حالت چهرهاش گیج و مسخ شده بود و این حالت چهره زمانی بالأخره تغییر کرد که تونست نگاه خیرهٔ افراد دیگه رو جز خودش روی تن برهنهٔ جونگکوک ببینه.
اخم کدری بین ابروهاش ایجاد شد و همون لحظه تونست صدای آنتونی رو بشنوه.

YOU ARE READING
My Boy (Full)
Non-Fictionتهیونگ کیم، تازه وارد دبیرستان تاونسند هریس ایالات متحده، فکرش رو نمیکرد پسری که توی پیست مسابقه شکستش داده یکی از دانشآموزهای اون مدرسه باشه. جونگکوک، پسری که سخت به دست میاومد و تهیونگ پسر شر و دردسرسازی بود که به هر قیمتی اون پسر خوشگل که از...