"تهیونگ، دوست داشتی بیدار شو."
تهیئون حین اینکه در اتاق رو باز میکرد، صدای رسا و لحن عصبیش رو بهگوش رسوند.
صدای بلند و لحن تند تهیئون باعث شد تهیونگ از خواب بیدار بشه؛ اما هنوز هم سرش با حالت قبلی روی میز بود و قصد نداشت از اون حالت خارج بشه."دیشب که از ساحل برگشتیم سمعکهات رو جا گذاشتی؟ این چهارمین باریه که صدات میزنم."
دختر با ظرافت صداش که تضاد قابل توجهی با لحن عصبی و تندش داشت، حرفش رو بیان کرد و به برادرش خیره موند.
زمانی که هیچ جوابی از طرف تهیونگ دریافت نکرد، اخم بین ابروهای نازک، خوشفرم و تیرهاش رو پررنگتر از لحظات قبل کرد که باعث شد عصبانیتش بیشتر از قبل توی چهرهاش مشخص بشه.
تهیونگ با دیدن چهرهٔ عصبانی دختر، سرش رو از روی میز برداشت و نفس عمیقی کشید.
توی همون حالت چند ثانیه به دختر خیره موند تا محیط اطراف و موقعیتی که درش قرار داشت رو تشخیص بده و این باز هم باعث شد عصبانیت تهیئون شدت بگیره که چهرهٔ درهمرفتهاش این موضوع رو کاملاً نشون میداد."اگه تا دو دقیقهٔ دیگه بیدار نشی در اتاق رو روت قفل میکنم."
حین فشاردادن دندونهاش روی هم، خیره به چهرهٔ خوابآلود و گیج پسر بزرگتر گفت.
سؤالی که توسط تهیونگ با صدای بمی که بهخاطر خوابآلودگیش بمتر شده بود بیان شد، باعث شدتگرفتن عصبانیت طبیعی تهیئون شد."پریودی؟"
دختر تیرگی مردمک چشمهاش رو چرخوند و با زمزمهٔ آرومش که دخترونگی صداش و عصبانیت لحنش رو نشون میداد، گفت:
"هستم و بهتره روی مخم نری."
تهیونگ بیتوجه به آلودگیهای دهانش که بهخاطر خواببودنش ایجاد شده بودند و این یک امر طبیعی بود، زبونش رو کوتاه روی لب پایینش کشید.
آروم پلک زد و حین جمعکردن انگشتهای پاهاش جهت رفع خستگی بعد از خوابیدن، دوباره بمبودن صداش رو به گوش دخترک رسوند."نباید زیاد تحرک داشته باشی، خودت رو گرم نگه دار."
"موندم وقتی کل عمرت رو با پسرها گذروندی چطور راجعبه دخترها میدونی."
تهیئون در جواب توضیح تهیونگ گفت و خیرگی نگاهش روی خوابآلودگی چهرهٔ پسر رو ادامه داد.
تهیونگ فشاری که روی انگشتهای پاش بهخاطر جمعکردنشون وجود داشت رو کم و گردنش رو به چپ و راست خم کرد تا گرفتگی بدنش که بهخاطر روی میز خوابیدن ایجاد شده بود رو کمی درمان کنه.
حین انجام این کار و شروع به شکوندن قلنجهای کوچیک انگشتهای کشیده و استخونیش، جواب حرفی که توسط خواهرش بیان شده بود رو با همون لحن و تن صدای پایین سابق، داد."موضوع سختی نیستی که نشه چیزی راجعبهش دونست."
تهیئون لحظهای خیره به تهیونگ مکث کرد و بعد بدون اینکه قصد داشته باشه حالت عصبی چهرهاش رو تغییر بده یا کنترل کنه، پرسید.

YOU ARE READING
My Boy (Full)
غير روائيتهیونگ کیم، تازه وارد دبیرستان تاونسند هریس ایالات متحده، فکرش رو نمیکرد پسری که توی پیست مسابقه شکستش داده یکی از دانشآموزهای اون مدرسه باشه. جونگکوک، پسری که سخت به دست میاومد و تهیونگ پسر شر و دردسرسازی بود که به هر قیمتی اون پسر خوشگل که از...