با خستگی سفارش را تحویل میز آخر داد و پیشبندش را درآورد و روی پله های پشت کلاب نشست تا کمی استراحت کند
آن روز نیز برای فلیکس مثل روز های دیگر گذشت
تقریبا عصر بود و صدای پرندگان شنیده میشد و نسیم ملایمی به گردن پسرک میخورد
دقایقی گذشت و هیونجین از اتاق تمرین خارج شد و فلیکس را از دور دید و تصمیم گرفت به سمت او برود تا با او صحبت کند
در همان حین بچه گربه ای به فلیکس نزدیک شد و خودش را به پاهای پسرک مالید 'میگن اگه یک گربه نزدیکتون بشه و خودش رو بهتون بماله شما رو تصاحب کرده!'
لبخندی روی لبهایش نشست و آن گربه بامزه را نوازش کرد و به یاد گذشته افتاد و با تمسخر گفت 'ویدیوی پنجاه و پنجم برای خانواده گم شده من! این بچه گربه فلیکس رو تصاحب کرده... اسمت رو میزارم کِوین'
فلیکس جملاتش را به زبان انگلیسی گفت و خودِ قدیمی اش و ویدیو هایی که برای هیچکس ضبط میکرد را تحقیر کرد
هیونجین معنی جملات را فهمید اما متوجه منظور پسرک نشد
لحظهای گذشت و پسر بزرگتر به سمت فلیکس رفت و گربه فرار کرد
فلیکس دیدن فرار گربه متوجه شد کسی آنجا است و سرش را برگرداند و با دیدن هیونجین که کنارش نشسته است تعجب کرد
'گربهها خوب باهات کنار میان'
وقتی متوجه شد که هیونجین دوباره میخواهد با او ارتباط برقرار کند خندید و در جواب گفت 'آره... اونا بیگناه هستن و نیاز به محبت دارند'
او میتوانست ته حرفهای پسرک صداقت را حس کند
لحظهای گذشت و هیونجین زانوهایش را بغل کرد و سرش را به طرف فلیکس برگرداند و در همان حالت به لبخند زیبای فلیکس خیره شد
فلیکس متوجه نگاه پسر او شد و قلبش به تپش افتاد و گونهها و گوش هایش سرخ شدند
پسر بزرگتر خندهاش گرفت و گونه های پسرک را لمس کرد و گفت 'نکنه تب داری؟'
پسرک با حالت بامزهای خودش را عقب کشید و گفت 'نه فقط یکم گرمه..'
رفتار های آن پسر برای هیونجین خیلی بامزه به نظر میرسید و بیشتر از سر به سر گذاشتن او لذت میبرد.
کمی مکث کرد و با خنده ادامه داد 'راستی درمورد اون روز معذرت میخوام... نباید فضولی میکردم و نتونستم برات توضیح بدم که چرا به اون دفتر دست زدم'
YOU ARE READING
𝘝𝘦𝘳𝘵𝘪𝘨𝘰 Hyunlix
Fanfiction┆فلیکس تمام زندگیاش را با فراموشی در گوشهای از کشورش گذرانده بود او بعد از غرق شدن در عمق غربت و تنهایی، بلاخره تصمیم گرفت که برای شروع یک زندگی جدید به کرهجنوبی مهاجرت کند. دریغ از این که با به یاد آوردن خاطراتش قرار است چه آسیبی به خود و اطراف...