3

117 11 1
                                    

روز مخ زنی بود باید بلخره مخ یونگی رو میزد جیمین ادم خجالتی نبود برعکس پرو هم بود ولی زیاد نه وارد کلاس شد امروز یونگی زود امده بود (لباس دوتاشون اخر پارت)

به سمتش رفت و یه کارت رو گذاشت جلوی یونگی

+تو مین یونگی هستی؟

*بله کاری داشتین ؟

+من ازت خو‌شم امده با من قرار بزار لطفاً

*چی ؟

+با من قرار بزار ...اینم شماره منه زنگ بزن

چشمکی زد و رفت سر جاش ..هوسوک که بغل دست یونگی بود بعد رفتن جیمین به یونگی نگاه کرد و گفت:واقعن میخوای باهاش قرار بذاری ؟

*پسر خوشکلیه بدم نمیاد

با حالت شیطنت گفت که باعث شد دوتاشون بخندن

&شیطون شدی یونگی

*بودم بیبی

بازم خندیدن ولی سریع خندشون رو کنترل کردن چون استاد وارد کلاس شد از اون استاد هایی بود که انقدر رو مخ بود تا اخر عمرت نفرینش میکردی

سیسسس ساکت شید میخوام درس بدم

تمام حواس جیمین به یونگی بود که چقدر با دقت به درس گوش میده "یاااااع پارک جیمین خودشو جمع کن این یه شرط بندیه احمق "
نگاهشو از یونگی گرفت و به درس داد
.
.
.
.
.
بعد دانشگاه رسید خونه رو تخت ولو شد با صدای نوتیف گوشیش رو برداشت

"یونگی هم قبوله "

از ذوق از جاش پرید و دستشو به نشانه یس بالا اورد که دید رزی داره دید میزنتش

-ببین چه داداش سکسی داری چون

+چی شده باز؟

-یه پسره امده تو کلاسمون اول منو به تخمش گرفت با بچه ها شرط بستم که اونو عاشق خودم کنم اونم درخواست قرار گذاشتن رو قبول کرد

+جیمین ای کارت واقعن اصلن خنده دار نیست

-چرا نونا خنده داره فکر کن اون پسره فکر میکنه دوسش داذم ولی بعدش چه ضد حالی میخوره

+جیمین من حس خوبی ندارم اون پسر گناه داره تو داری اونو با این کارت نابود میکنی

-این همه ادم منو نابود کرد پس چرا من نابود نکنم؟

+باورم نمیشه کی انقدر ......ولش برام مهم نیست

-یااع چرا قهر میکنی خب ؟

.
.
.
.

-ممنونم هیونگ که درخواستمو پذیرفتی

+تنها کاری که میتونستم بکنم دلم میخواست بیشتر همو بشناسیم

-منم همینطور به چه ورزشی علاقه داری؟ بزار از اینجور چیزا شروع کنیم

+من بسکتبال تو چی؟

-من به شنا رنگ مورد علاقت ؟

+مشکی و نارنجی

-منم بنفش و سفید

+خب عذای مورد علاقت ؟

-من جاجامیونگ

+من زیاد اهل عذا خورد نیستم ترجیحن رامینو میخورم

جیمین دستشو دراز کرد و دست استخونی و رگی یونگی رو گرفت و مچ دستشو گرفت

-بخاطر همینه که انقدر لاغری دیگه باید غذاتو خوب بخوری

"ایش لعنتی اروم خب مین یونگی عوضی چرا قبول کردی بیای سر قرار عوضی وقتی جنبشو نداری اون فقط دستتو گرفت "

جیمین دستشو جلوی صورت یونگی تکون داد که توجهشو جلب کنه و موفق هم شد

-هیونگ خوبی ؟

+آآآ اره خوبم فقط یکم رفتم تو فکر متاسفم

-اشکال نداره ..میتونم یه سوال بپرسم ؟

+اره بپرس راحت باش

‌-چرا درخواست رو قبول کردی ؟

+چون دوست داشتم بیشتر اشنا بشیم

اولیل قرار اون دوتا توی پارک روی نیمکت بود بدون هیچ خرجی

-ممنونم که قبول کردی

+......
.
.
.
"دو هفته بعد پیش دوستاش"

-پسره احمق فکر کرده واقعا باهاش قرار میذارم چقدر خوش خیاله

+شت خدا هیچ کس و اینجوری ضایع نکنه

=چقدر شما دوتا عوضی شدین

+چی تهیونگ ؟

-پسر این فقط یه شرط بندیه

تهیونگ هیچ وقت با اون دوتا همکاری نکرد چون نمیخواست شریک جرم این بازی کثیف بشه ..اشکی از گوشه چشم تهیونگ پایین ریخت از اینکه میبینه دوست پسر خودش هم توی این بازی نقش داره ناراحت میشد یعنی کوک انقدر سنگدل بود اصلن به حال یونگی وقتی که بفهمه همه‌ی اینا یه بازی بوده اهمیت نمیداد؟

=چقدر شما دوتا اشغالین ....کوک من فکر انقدر سنگدل باشی عوضی

+تو داری بخاطر اون گریه میکنی تهیونگ ؟

=دارم به حماقت خودم گریه میکنم چه اشغالی چندین سال دور خودم نگه داشتم

خواست بره که کوک دستشو گرفت و مانع رفتنش شد

+تهیونگ چی داری میگی ؟

-تهیونگ این فقط بازیه

تهیونگ دستشو از دست کوک بیرون کشید گریش شدت گرفت چقدر سنگدل

=جیمین اصلن برات مهم نیست اگه یونگی بفهمه همه اینا الکیه عذاب وجدان نمیگیری تو بخاطر یه بازی داری زندگی اون پسر رو نابود میکنی عوضیی
هر وقت تصمیم گرفتید از این کا تون دست بکشید بهم خبر بدین

خب توی این دوهفته همه باهم اوکی شده بودن دوستای یونگی و جیمین باهم دوست شده بودن پس تهیونگ به جز اونا دوستای دیگه ای هم داشت

+تاحالا ندیده بودم تهیونگ بخاطر کسی گریه کنه

-منم ندیده بودم این جدید بود

+من میرم پیش جیمین بهت زنگ میزنم

-باشه برو

این فقط یه شرط بندیه""Where stories live. Discover now