6

155 12 8
                                    

وقتی فیلم تموم شد همه مشغول انجام یه کاری شدن ظرف شستن با یونگی بود یونگی میترسید استینشو بالا بده

+یونگی خب آستین هاتو بده بابا

-آآآ نمیخواد همینجوری خوبه

+چی چی خوبه

نامجون بلخره شکست دادن یونگی توی بحث استیناشو داد بالا ولی برای بعدش امادگی نداشت دستای یونگی خط خطی بود اون شیشه رو برداشته بود و دستشو خط خطی کرده کسی که بیشتر راجبع خودتو دوست داشته باشید به خودکشی‌ فکر نکنید خودش الان چیشده بود چرا

بغض راه گلوی نامجونو بسته بود فکش فقل شده بود نمیتونست چی بگه واقعا چی میخواست بگه بگه چرا دستاتو خط خطی کردی خب اینکه کامل معلومه چرا یونگی میخواسته خودکشی کنه بمیری پارک جیمین

+هیونگ ...هق..هق..این چیه هان

-متاسفم نامجون هیونگ

نامجون یونگی رو بغل کرد نصیحتش کرد بهش گفت اگع بمیری منم میمیرم از این جور حرفا
.
.
.
.
با کلی بدبختی ادرس کافه دوست یونگی نامجون رو پیدا کردم وارد کافه شدم سلام که دادم برگشت با حالت عصبی بهم نگاه کردی دستمالی که داشت باهاش بشقاب هارو خشک میکرد رو پرت کرد زمین

-خواهش میکنم نامجون بگو فقط یونگی حالش خوبه یا نه ؟

+وا ببین کی داره ای حرفو میزنه کسی که خودش یونگی رو نابود کرده ...تو اونو نابود کردی پارک
جیمین

درسته این جیمین بود که یونگی رو نابود کرده بود اونم سر یه بازی مضخرف

-نامجون خواهش میکنم اینجوری نکن یه زنگ بزن ببین حالش خوبه

+ من به عنوان دوست صمیمی یونگی کسی که با چشاش شکسته شدن یونگی رو چشام دیدم هیچ وقت نمیبخشمت تو رو ....

نامجون حق داشت هر چقدر سرش داد بزنه با چشماش اونو بخوره

+تو کاری کردی کسی که مارو از الکل دور میکرد هر روز الکل مصرف کنه تو کاری کردی کسی که به ما میگفت خودکشی کار درستی نیست چند شب پیش سعی داشت خودکشی کنه

با گریه و فریاد میگفت
جا خورد یعنی یونگی سعی داشت خودشو بکشه نه این حقیقت نداشت

-من اینجام تا درستش کنم لطفاً نامجون اون فقط اولش شرط بندی بود من الان دوسش دارم خیلی زیاد

+دوروغ میگی عوضی دوروغ میگی

-خواهش میکنم نامجون بهش زنگ بزن بگو بیاد اینجا

+چرا بیاد تورو ببینه فرداش برم ببینم خودشو کشته

-لطفا

نامجون میخواست این رابطه درست بشه پس گوشیش رو در اورد و به یونگی زنگ زد و یونگی رو راضی کرد که کافه ببینتش

زنگوله در بالای کافه به صدا در امد یونگی وارد شد با دیدن جیمین خشکش زد چرا باید اون میومد اونجا

=اینجا چیکار میکنی ؟

-امدم همه چیز رو درست کنم عزیزم

جیمین دوید و یونگی رو بغل کرد انقدر محکم بغلش کرد که دلتنگیش بر طرف بشه

-یونگی ببین اولش شرط بندی بود ولی من الان دوست دارم خیلی زیاد

جیمین با حس خیسی شونش از بغل یونگی بیرون امد با دیدن صورت اشکی یونگی سریع اشکاشو پاک کرد و بوسه ای به لبای یونگی زد

=دوست دارم جیمین

-یونگی من عاشقتم

جیمین و یونگی دوباره اوکی سدن تهیونگ و کوک هم همبنطور

(منکه وقتی داشتم سناریو هاش رو میچیدم خیلی گریه کردم ،ولی من اینو تو دو ساعت تموم کردم امیدوارم دوسش داشته باشید )
بوسسسس

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Jun 10 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

این فقط یه شرط بندیه""Where stories live. Discover now