سلام
خیلی وقته نبودم میدونم
راستش زمان سختی رو می گذرونم.
خلاصه بگم مادرم سکته مغذی کرده و برادرم فوت شده و من تمام زمانم رو پایی کار و تغییر زندگیم باید بزارم.
ممنونم که دنبال میکنید و از نظر ها هم ممنونم تمام تلاشم رو میکنم حالم رو داستانا تاثیر نزاره.___________________
بومگیو کوله اش را سریع روی پشتش انداخت و بندش را کشید و با سرعت پشت تهیون از کلاس خارج شد قدم هایش را با تهیون یکی کرد و با تردید نگاهی زیر چشمی به تهیون انداخت.صورتش بی حالت و سرد بود و به نظر اصلا حواسش به این جا نبود.
باصدای خیلی کم صدایش زد:
- تهیون....
نگاه تهیون روی او چرخید و میم کوتاه گفت. کمی از سرعتش کم کرد و دوباره به رو به رو نگاه کرد.
بومگیو به جایی تقریبا رو به روی کفش هایش چشم دوخت و خیلی اروم گفت:
-خوبی؟
تهیون به بومگیو نگاهی انداخت تند سرش را تکون داد و گفت:
-اره من خوبم
بومگیو پشت سرش وارد کلاس بعدی شد.
.............................................................................................................
چند ساعت از روزشان گذشته بود حال بومگیو احساس نگرانی می کرد اما برای اولین بار برای خودش نبود بلکه برای تهیون بود. او برعکس همیشه اصلا تمرکز نداشت و به نظر حالش خوب نبود.با این که می داند او یک نابغه است اما باز هم به توجه به درس ها در کلاس نیاز داشت. در کافه تریا چهار نفر دور یک میز نشسته بودند و کای با صدای بلند درباره ی اتفاق های جالب روز حرف میزد و سوبین در حال خوردن غذا به حرفای او با دقت گوش میداد اما تهیون هیچی از غذایش نخورده بود و بومگیو متوجه شد که چگونه از غذای خود به عنوان لگو هایی برای ساختن یک قلعه خیالی استفاده میکند.کمی خودش را به سمت او کشید و صدایش زد:
-تهیون
بله؟
حالت خوبه؟...
و بدون این که منتظر پاسخی بماند با کلافگی و گیجی توضیح داد:
منظورم اینه که حالت خیلی خوب به نظر نمیرسه.
صدایی مردانه ای از پشت سر او را از جا پراند.
- خب خب خب ببین کی اینجاست. ترییی یا باید بگم کانگ تهیون ؟ کدوم بهتره؟
بومگیو به سمت صدا چرخید و یونجون همکلاسی جدیدشان را پشت سرش دید که لبخند کجی روی صورت داشت و با نگاهی تحقیر امیز به انها نگاه میکرد. کای که اثار ناراحتی از این مزاحمت بی موقع در زمان ناهار روی صورتش مشخص بود و با لحنی دلخور گفت:
YOU ARE READING
همسایه
Romanceتا کی باید درد و زجر رو تحمل کنم.... تا کی دووم میارم؟ بومگیو پسر دبیرستانی که نه دوستی داره نه چیزی برای از دست دادن. توی تاریکی مطلق دنیا گیر کرده. شاید وقتش رسیده جرقه ای کوچیک کل زندگی بومگیو رو عوض کنه. ژانر: عاشقانه- خشن- مدرسه ای کاپل : teag...