.P̶A̶R̶T̶.1̶4̶

340 49 22
                                    

*یه هفته بعد*
بعد یه هفته هات برای تهکوک، اون کوک هورنی که تو اون هفت روز هفته تقریبا ۲۰بار سکس کرد الان جاش رو با همون کوک قبلی که کیوت و خجالتی بود عوض کرده.
الان هم تو بغل ددیش نشسته بود و گریه میکرد برای درد کمر و باسنش.
_ددی درد دارم...هق...ددییی بددددد.
ته موهای کوک رو ناز می‌کرد و میبوسیدش.
+دورت بگردم خوب چیکار کنم هم بهت قرص دادم هم پماد زدم هم کیسه آب گرم گذاشتم برات الان فقط بخواب بی توجه به دردت بخواب نفس.
ببخشید عزیزم معذرت میخوام.
بعد از حرفش زیر لب شروع کرد غرغر کردن.
+خوبه هی بهت میگفتم بسه خودت میگفتی نه ددی یه بار دیگه.
کمر برا منم نمونده توله خرگوش تخس.
تو دو روز اول چهار بار سکس کردیم بچع تازه بقیه روز های هفته هم روزی دوبار سکس داشتیم.
منی که یه بار هم رابطه نداشتم کمرم شکست؛توهم به جا اینکه بگی من تاحالا رابطه نداشتم کمتر سکس کنم هعی بیشترش میکردی ، بایدم  این وضعیتت باشه.
کوک نگاه چپی به ته انداخت و گفت:
_به جا غرغر کمرم رو بمال.
ته لبخند برای تخس بودن بیبیش زد و با گفتن"با کمال میل "شروع کرد به ماساژ دادن کمر بیبیش.
.
.
.
بعد کمی ماساژ و کیسه اب گرم وخوابیدن بلاخره کمر درد کوک خوب شد ولی سوراخش هنوز میسوخت و نشستن رو براش سخت می‌کرد.

رو صندلی میز ناهار خوری نشست و شروع کرد خوردن  کیکی که جین درست کرده بود.
×خوب شده جونگ کوک؟
کوک سری تکون داد و با اطمینان گفت:
_محشره جینی.
همیشه دست پختت بهترینه.
جین با افتخار  اشک مصنوعی‌ش رو پاک کرد و اسلوموشن دست زد.
×ممنونتم جونگ کوکی ممنون.
الحق که پسر خودمی.
ته با وارد شدن به آشپز خونه کوک رو بغل کرد و گذاشت رو پای خودش.
بعدم سلامی ب جین کرد و روبه کوک گفت:
+خوب شدی عشق ته ته؟
کوک با ذوق سری تکون داد و یه تیکه کیک به دهن ته نزدیک کرد تا اونم از اون کیک خوشمزه بخوره.
+نمیخورم لاو اصلا از دست پخت این هیونگت خوشم نمیاد‌.
دست پخت فقط دست پخت خرگوشم.
کوک با خجالت بینیش رو چین داد و خواست چیزی بگه که جین زودتر با اعتراض گفت:
×ته جوری میزنمت که صدای خر ماده جهش یافته به گاو نر بدی ها.
دست پخت من بده اگه من به کوک نگفتم که دیگه بهت نده.
ته با تعجب گفت:
+به بوتی پسرکم چیکار داری؟
یکاری نکن برم به نامجون خیلی چیزارو بگما!
جین با خنده الکی گفت:
×حالا که فکرش رو میکنم نیازی به خشونت نیست..هه.هه.هه.
بعد ادامه داد:
×نخور عزیزم نخور کیکم رو خب، من و کوک میخوریم اصلا بهتر.
ته با خنده سری تکون داد و بوسه ای رو گونه‌ کوک خندون گذاشت کیکی که کوک جلوش گرفته بود رو خورد.
جین دیگه حرفی به ته نزد چون میدونست اگه ته دهنش رو جلو نامی باز کنه خیلی زیاد آبروش پیش کراش عزیزش میره.

=سلامممم بر یاران همیشگی من.
کوک با ذوق دستاش رو باز کرد که هوسوک بغلش کنه و همزمان سلام گرمی به هوبی داد.
ته با ناراحتی به هوبی خیره شد و آروم جوری که جین بشنوه گفت:
+باید براش زن بگیرم خیلی تنهاس.
کسی رو نداری بهش معرفی کنم پسر هم باشه اوکیه‌.
جین خنده ای کرد و گفت:
×اتفاقا یه نفر خوب براش سراغ دارم خواهر ج...
=شما ها دارید چی میگید پشت سر من؟
با حرف هوسوک حرف جین نصفه موند و به هوبی خیره شد.
تهیونگ روبه هوسوک گفت:
+میخوام برات زن بگیرم.
هوبی با تعجب گفت:
=ودف؟
من خودم دوست دختر دارم.
سه نفر دیگه همزمان باهم گفتن"چیییی".
ته با شوک بلند شد و شونه های هوبی رو گرفت و گفت:
+چیی؟
یعنی چیی؟
تو نباید به ما بگی؟هاا؟

جین سوتی کشید و گفت:
×به به مبارکههه.
به بقیه خبر دادی؟
کوک با لبخند  هوبی رو بغل کرد و گفت:
_مبارکهههه.
هیونگی برات خوشحالمممم.
هوبی با لبخند قشنگ همیشگیش گفت:
=ممنونم ازتون.
اتفاقا امروز میخوام ببرمتون یه جایی ببینیدش.
ته با خوشحالی به بازوی هوسوک زد و گفت:
+ایول.
بلاخره از سینگلی دراومدی؟
وای خدا باورم نمیشه.

هوبی با خنده سری تکون داد و گفت
=  پاشید برید حاضر بشید تو رستوران"..." یه میز رزرو کردم .
اونا هم الان راه میوفتن.

جین با گیجی گفت:
×اوناهم مگه چندنفرن؟
هوسوک با لبخندی که از ذوق آشنا کردن خانوادش با دوست دخترش شکل گرفته بود گفت:
=خودش و داداشش بزرگترش.
خودمم هنوز داداش بزرگترش رو ندیدم یکمی استرس دارم.
ته با گفتن "خوب نداشته باش" با کوک به اتاقشون رفتن تا آماده بشن.
هوبی هم بعد از زنگ زدن به بقیه پسرا و هماهنگ کردن ساعت و مکان و زنگ زدن به دوست دخترش و  هماهنگ شدن با اون به طرف اتاقش رفت تا آماده بشه.
.
.
.
با اومدن بقیه پسرا  به عمارت  باهم به سمت رستورانی که هوبی ترتیب داده بود راه افتادن.
جین و یونگی ازون جایی که ماشین نداشتن با ماشین نامی رفتن و هوبی هم ماشین برداشت تا شاید بخواد با دوست دخترش تنهایی برن جایی تهکوک هم باهم راه افتادن به سمت رستوران.
.
.
بعد از چهل مین به رستوران رسیدن و با پارک کردن ماشین تو پارکینگ رستوران همشون باهم به سمت ورودی رستوران رفتن.

با وارد شدنشون هوبی به سمت میزی که رزرو کرده بود هدایتشون کرد.
هنوز  نیومده بودن و میز خالی بود.
همشون نشستن و منتظر دوست دختر هوبی و داداشش موندن.
گارسون با اومدن به طرفشون و پرسیدن "چی میل دارید؟" منتظر ثبت سفارش موند ولی هوبی گفت:
=منتظر کسی هستیم وقتی اومدن سفارش میدیم.
گارسون سری تکون داد و به سمت میز دیگه ای رفت.

هوبی با استرس دستاش رو مشت کرد که تهیونگ که کنارش پیش کوک نشسته بود دستش رو گرفت و گفت:
+استرس برای چیه؟
مطمئن باش مشکلی پیش نمیاد.
و دو ضربه به شونش زد.

با باز شدن در رستوران سر همشون به طرف در برگشت که دو فرد اشنارو دیدن.
هوسوک با تعجب به دوست دخترش که کنار دکتر پارک میومد خیره شد.

_____________________________________

سلام سلام...
اینم از پارت ۱۴ و ما تازه داریم می‌رسیم به پارت های مورده علاقه من که از پارت ۱۵ به بعد شروع میشه.
هاهاهاهاها
و با شروع شدن اون داستان ها شما قراره زار بزنید من قراره قهقه بزنم هاهاها😂😂

به نظرتون پارت بعد چی میشه؟ و پارت بعدش که میگم دوسش دارم؟
هر سوالی از فیک دارید بپرسید جواب میدم داشای من.

برا پارت بعدی.
ووت:۳۵+
کامنت:۳۵+
از حمایتاتون ممنوننممممممممم
دوستون دارم باییییی

M̶o̶r̶p̶h̶i̶n̶e̶Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang