8:last part

60 20 23
                                    

دوباره به پیراهنش دستی کشید.
به صفحه گوشی نگاهی انداخت

مدتی کوتاهی بود که جونگین و کیونگسو باهم زندگی میکردن و میتونست بگه بهترین ۳ ماه زندگیشو تجربه کرده بود.

ساختن فیلم جدیدش شروع شده بود و کیونگسو از موفقیت مطمئن بود. انگار با ورود جونگین به زندگیش شانس بهش رو آورده بود.

صبح درست لحظه ای از خواب بیدار شد برای دیدن ساعت اسکرین گوشیشو روشن کرد پیام جونگین روی گوشیش باعث شد چشم هاشو بیشتر باز کنه و خواب آلودگی رو کنار بزنه

×هیونگ امشب بریم دیت؟ ساعت ۱۲ شب سینما دانگهی سالن ۱۲

از سر ذوق بارها پیام جونگین رو خوند.
به خاطر نوشتن فیلم نامه و بعد از اون شروع شدن امتحانات جونگین فرصت زیادی برای قرارگذاشتن نداشتن و اینکه جونگین برای قرار گذاشتنشون حتی با اینکه مدتی باهم زندگی میکردن انقدر مشتاق بود کیونگسو رو بیشتر و بیشتر ذوق زده میکرد.

پس بهترین لباس هاشو به تن کرد و کمی خوراکی خرید.

میدونست اونشب لازم نیست جونگین سر کار بمونه و همه اونارو برای خودشون تداریک دیده بود!

×هیونگ!

از سمت دیگه سالن با دیدن کیونگسو با استایل جذاب و نفس‌گیرش لبخند بزرگی روی لب انداخت و به سمتش دوید و به محض رسیدن به کیونگسو اونو توی آغوش کشید.

از واکنش جونگین خندید و دستشو روی کمرش کشید.

+ممکنه همکارات مارو ببین

×مهم‌نیست. دلم برات تنگ شده بود هیونگ!
خودشو عقب کشید
+پسره لوس...‌ما با هم زندگی میکنیم !!!

×بازم از صبح تاحالا ندیدمت!

بازم خندید و اینبار همراه جونگین به سمت سالن سینما راه افتاد.

کیونگسو بار ها و بارها به اون سینما رفته بود ولی هیچ وقت اون سالن رو ندیده بود.

+ایجا خیلی قشنگه!

صندلی های بزرگ با روکش چرم قرمز رنگ که تعداد کمشون نشون میداد سالن برای افراد وی ای پی هست.

×بریم ردیف آخر؟

سرشو تکون داد و همراه جونگین به سمت صندلی های ردیف اخر رفت. جایی که دید بهتری به هر دو میداد
تیتراژ فیلم بالافاصله پخش شد و کیونگسو از خالی بودن سالن متعجب بود

×جونگینا

×هوم؟
درحالی که ظرف پاپکورن و نوشیدنی هارو بین خودشون قرار میداد گفت
+ببینم تو کل سالنو رزرو کردی؟

حتی توی نور کمی سالن به خوبی لبخند شیطنت آمیز جونگین رو میدید.

+یااااا..... برای چی پولتو برای....

Cinema Where stories live. Discover now