سرعت خدمتکارا انقد سریع بود که هان جیسونگ یه لحظه احساس کرد دنیا روی دور تند گذاشته شده چشم بهم زد و لباساش تنش بود و بیرون توی حیاط ایستاده بود و کجاوه ی سلطنتی انتظارشو میکشید کمی باورش هنوزم سخت بود که توی چنین دنیایی بیدار شده البته که داشت به این فکر میکرد که چنتا از اختراع های دانشمندارو بدزده!
توی افکارش غرق شده بود که دستی روی شونه اش نشست و انقد ترسید که یه جوری پرید که اگه یه کم محکم تر زمین میخورد احتمالا به دو قسمت مساوی عبارت از بالا تنه و پایین تنه تقسیم میشد
جونگین متعجب دست هان رو گرفت و بلندش کرد و گفت
-ارباب وقتشه که حرکت کنیم
هان جیسونگ دستشو روی قلبش نگه داشته بود و چشماش از شک افتادنش کمی میلرزید و نفس نفس میزد
-اینجا تا قصر چقد فاصله داره؟
-خیلی کم نگران نباشید سریع میرسیم حالا لطفا سوار کجاوه بشید
جیسونگ سمت کجاوه رفت و داخل کجاوه رفت و نشست
و یهو بلند داد زد
-لی مینهو!یادم امد اسمش لی مینهو بودجونگین ترسیده پنجره ی چوبی کجاوه رو باز کرد و سرشو داخل برد و با صورت نگران لب زد
-لطفا ساکت باشید اگه کسی بفهمه اسم پادشاه رو به زبون اوردید سرتون رو از تنتون جدا میکنه
جیسونگ لب پایینشو گاز گرفت تا بیشتر از این داد نزنه و سرشو به باد نده.
_________
جونگین بلند داد زد
-رسیدیم ارباب
جیسونگ از کجاوه بیرون پرید و لب زد
-یس، پاهام داشت از بین میرفت
جونگین سریع سمت هان جیسونگ رفت
-فروتن باشید
جیسونگ عصبانی شد اخمی کرد
-تو کی هستی که به من میگه فروتن باش!!!
جونگین جوابی نداد و دستشو پشت کمر جیسونگ گذاشت و سمت اقامتگاهش راهنمایش کرد
جیسونگ هم بدون مخالفت و حرفی دنبالش امد و این برای جونگین جای تعجب داشت
در اقامتگاه رو که باز کردن یه دختر با موهای ابریشمیه مشکی که کل کمرشو پوشانده بود نشسته بود و موهاشو شونه میکرد هان جیسونگ صورتشو که "این زنیکه اینجا چیکار میکنه و کیه؟"داد میزد رو سمت جونگین چرخوند و جونگین هم سرشو به معنای نمیدونم تکون داد جیسونگ چشم هاشو چرخوند و سمت دختر لب زد
-خانم شما توی اقامتگاه من چی میخواید؟چرا اینجا هستید ؟
دختر صورتشو چرخوند و جیسونگ کمی از زیبایی دختر متعجب شد دختر چشمای بزرگی داشت و دماغ کوچیک و لب های درشت صورتش کوچیک بود و پوستش به سفیدی برف بود.
دختر از جاش بلند شد و سمت جیسونگ قدم برداشت لب زد-من نینا هستم،و اینکه اینجا امدم تا بهتون بگم شما هیچوقت قرار نیست توسط پادشاه دوست داشته شوید کسی که ملکه میشه منم !و شما برای اینکه پدرتون قدرت زیادی داره به اینجا امدید و قراره فقط یه صیغه ی بی ارزش باشید پس لطفا پاتون رو فرا تر از یه هرزه نذارید.
جیسونگ نیشخندی زد بلند داد زد
-کیه که پادشاه سادیسمی مریضتون رو بخواد؟اون برای خودت. منم خودم دوست نداشتم بیام توی قصر فاکیتون پس لطفا زودتر اینجارو ترک کنید بانو تا کار اشتباهی ازم سر نزدهنینا با قدم های بلند و نگاه عصبانی از اقامتگاه جیسونگ بیرون رفت.
جیسونگ چشماشو چرخوند و رو به جونگین کرد
-این زنیکه دیگه کیه؟جونگین گفت
-ایشون معشوقه ی مورد علاقه ی پادشاه هستند
-منظورش از اینکه پادشاه هیچوقت قرار نیست منو دوست داشته باشه چی بود؟مگه ما فقط برای جشن نیومدیم؟-متاسفانه شما امدید تا یه صیغه ی جدید باشید بهتون نگفتم چون میدونستم از امدن به قصر پشیمون میشید و طفره میرید
جیسونگ دستاشو روی سرش گذاشت و با صدای گریه مانند لب زد
-منظورت چیه؟من صیغه ی اون یارو روانی بشم که درسش توی تاریخ از همه سنگین تر بود؟راه نداره خودم باهاش حرف میزنم و قانعش میکنم که اینکارو انجام ندهجونگین سری از تاسف تکون داد
-متاسفم ارباب این تصمیم پدرتون بوده و شما حق مخالفت نداریدجیسونگ جیغ زد
-منظورت چیه مگه من دخترم که معشوقه یا صیغه یه مرد دیگه بشم من یه پسرم!
جونگین متعجب به هان جیسونگ که موهاشو میکشید و جیغ میزد زل زد
-ارباب لطفا اروم باشید پادشاه هیچ علاقه ی به مردا نداره شما فقط لقب صیغه دارید در اصل این کار پدرتون برای این بوده که شما فقط توی قصر باشید تا نفوذ بیشتری روی پادشاه داشته باشنجیسونگ که داشت هنوز جیغ میزد لب زد
-چرا من؟یه نفر دیگه رو میفرستاد مگه مشکلی چیزی داره که بچه ی خودشو قربانی میکنهجونگین سرشو پایین انداخت و گفت
-پدرتون تشنه ی قدرته قربان حتی اگه لازم باشه خون همه رو میریزه تا قوی تر بشهجیسونگ عصبانی دوباره شروع به جیغ کشیدن کرد و موهاشو میکشید
یهو صدای خدمتکارای پشت در اتاق جیسونگ بلند شد
-علاحضرت پادشاه وارد میشود
VOUS LISEZ
reversal/واژگونی(Minsung)
Fanfictionچی میشه اگه هان جیسونگی که از تاریخ متنفره به درس سنگین کتاب تاریخ سفر کنه؟ couples:Minsung/hynlix genre:mysterious/fantasy/smut