Part One

100 6 0
                                    

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

مرد، بر روی صندلی گهواره‌ایش نشسته بود

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

مرد، بر روی صندلی گهواره‌ایش نشسته بود. دست‌هایش را از دو طرف، بر روی دسته‌های چوبی انداخته و سیگار برگی بین انگشتان‌ش، دودش را از جلوی دیدش گذر میداد.

به پریدن و شعله کشیدن‌های شومینه‌ی مقابلش نگاه می‌کرد. به رنگ‌های زیبا و قدرتمندی که در خودش جای‌ داده‌ بود. آن ترکیب از رنگ‌های گرم، که می‌توانستی حرارتشان را بر روی پوستت احساس کنی. رنگ‌هایی واقعی، از جنس آتش!
تصویری که در اعماق قلبش می‌خواست آن را در سرتاسر جهان ببیند. آن هم به دستان خودش.
می‌خواست که تمام دنیا، پر شود از رنگ‌هایی مانند گمای ذوب کننده خورشید؛ رنگی به طعم آهن، که دهانت را گس می‌کند؛ رشته‌هایی از قدرتمند‌ترین رنگ آتش، بنفش!
می‌خواست منشا تمام این اثر، خودش باشد. می‌خواست رنگ‌های مزخرفی که خالق اصلی بر روی این جهان خالی کرده را پاک، و خودش، آنطور که می‌خواهد رنگ‌آمیزی‌اش کند‌.
با رنگ‌هایی که صدا دارند، با رنگ‌هایی که حس دارند!
اثر هنری‌ای که می‌توانستی صدای جیغ و فریاد برپا شده از ترس مردم را با نگاه کردن به او، بر پوست و روح و وجودت احساسش کنی.
سنگینی نگاهش بر آتش، حالا بر روی کل آن اتاق بزرگ  تاریک سایه انداخته بود. و کج بودن گوشه‌ی لب‌هایش، بانگ از آن میداد که وقت گسترده کردن بوم نقاشی‌ش است.
بومی که بخشی از آن، به تنهایی و با دستان خودش رنگ آتش به خودش گرفت.
سیسیل را به رنگ بنفش، جنوب کشور را به رنگ قرمز و کل ایتالیا را به رنگ نارنجی آغشته کرده بود.
و این آتش به زودی، جانی تازه میگرفت و تکه‌پاره‌‌هایی از خودش را در کشور‌های دیگر فرود می‌آورد. و مرد، خرسند از کبریتی که در دستانش قرار داشت!
کبریتی که کافی بود چوب نازکی از آن را درون یک کشور بی‌اندازد تا فقط، گوله‌های خاکستری رنگی از باقی‌ مانده‌اش در هوا شناور بمانند.
چه کسی می‌توانست در میان آن همه قدرت و عظمت، جلوی احساس غرور و تکبر خودش را بگیرد؟
هرکسی وسوسه می‌شد؛ برای زودتر به ویرانی کشاندن، و دوباره از نو ساختنی که به روش و سلیقه‌ی خودش است!
و آن کمان خمیده‌ای که روی لب‌های مرد ایجاد شده بود، نشان از همان قدرت و تصمیمی بود که می‌توانست جهان را تحت سلطه خودش در بیاورد.
آن هم با کبریت جوان و قدرتمندش، چارلز مین!

~• Play With Fire | JiYoonKook •~Where stories live. Discover now