دارک🗿
ساعت دقیقا بهتون بگم 9 شب بود
و من تو اون سرما که سگ بیرون نمیرفت
برای پارتی که رفیقم ترتیب داده بود
بودم بیرون
یک کاپشن پفی بزرگ قرمز رنگ و یک کلاه که نمیدونم دقیقا اسمش چیه رو سرم بود
البته من زیر کاپشن قرمزم
یه مانتو زخیم سبزپررنگ داشتم
🗿 لعنتی خیلی سرد بود
حتما براتون عجیبه این همه؟
مگه دارم قطب جنوب؟
نه اقا اینجا یخبندونهدونه های برف رو کلاهم و کاپشنم نشسته بودنم
طوری که سفید شده بودن لباسم
سرمای سوز ناکی بود
اونوقت شب کی بیرون بود؟
درسته منه تهیونگ!
اخه من میمیرم واسه اینجور پارتی ها و جشنا
پس بعلههمینطور که داشتم از جاده ایی که با برفای کم پوشونده راه میرفتم
چشمم به پسری خورد که چهار و پنج
قدم جلوتر از داش حرکت میکرد
هیچی تنش نبود
منظورم اینکه لباس گرم مناسب نداش
یه پیراهن یقه مردونه
ابی ساده و شلوار راسته کرم رنگ!
و یه کتونی سفید
بهتر پیدا نکرده بودی پسر؟چشمم از اون موقع که دیدمش روش بود و داشتم چکش میکردم
لعنتی تو سردت نیس!؟
بدن ظریف و کوچولویی داش
سفیدم بود
الان میگین چطوری دیدم؟
معلومهپس کلش که معلوم بود
عجب چیزی
موهای خرمایی رنگش
از همون دور هم خیلی لطیف بنظر میرسیدهمینطور که داشتم نگاش میکردم و راهم رو میرفتم یک ان ایستاد و تکون نخورد
منم یک لحظه وحشت کردم و خشکم زد که چرا ایستاد؟
چیزی دیدی داداش؟دیدم ایستاده تکون نمیخوره
عین یک مجسمه
دستاش و دور خودش پیچیده بود
و تکون نمیخوردبیخیال و شدم و دست راستم و گذاشتم تو جیبم و نفس عمیقی کشیدم و حرکت کردم تا زودتر به خونه رفیقم برسم
ابجو ها منتظر مننوقتی از بغل پسر رد شدم
دیدم داره کنارم حرکت میکنه
فک کنم میخواس هم قدمش بشماخه از تیپ و تالش معلوم بود که اونم میخواد بیاد پارتی!
البته فک کنم!قدم هامون یکی شده بود
و تو اون کوچه ساکت فقط صدای راه رفتن من و این پسر مو خرمایی بوداز گوشه چشم اروم بهش نگاه کردم
هه هه قدم ازش بلندتره
هه ههموهای چتریش
چشماش رو پوشونده بود
لبای کوچولوی صورتی رنگش!
البته خیلی کم رنگاصلا به من چه! 🗿
ناخودآگاه بدون اینکه دست خودم باشه ازش سوال کردم گفتم
تهیونگ:که تو هم قراره بیای پارتی؟
پسر نیم نگاهی بهم انداخت
سرشو انداخت پایین و دستاشو تو هم قفل کرد
آروم لباشو از هم فاصله داد و گفت
ESTÁS LEYENDO
❤️🩹VKOOK/KOOKV❤️🩹
Historia Corta🍁وانشات🍁 ❤️🩹VKOOK/KOOKV❤️🩹 🍑ژانر های مختلف🍑 💦اسمات💦