این هم از قسمت اولفعلا شرط کامنت میدارم
چپتر ها امادهاس پس هروقت به شرط رسید اپ میکنم.2000 words
100 comments____
-سه ماه بعد-
"خب هری، قراره برای شام دعوتم کنی یا نوشیدنی؟"
"چطوره بریم کازینوی جدید پدرت؟"
نایل سری تکون داد و موافقت کرد.
دلیل دعوت شدن نایل این بود که امروز دو نفری به دیدن مسابقه ی فرمول یک رفته بودن، هری بعد از هشت سال تونسته بود بره از نزدیک مسابقه رو ببینه البته که راننده ی مورد علاقش توی این مسابقه هم برنده شده بود.
لویی تاملینسون، ملقب به سریعترین مرد جهان امروز برای سی و سومین بار برنده شده بود، بعد از فرناندو الونسو که بیشترین رکورد مسابقات فرمول یک رو کسب کرده، لویی حالا رکورد رو شکسته بود، اون هم امروز.
و حالا چون که راننده ی مورد علاقه ی هری برده بود، پس باید نایل رو دعوت میکرد.
معمولا سر سریع ترین راننده های فرمول یک همیشه شرط های چند صد دلاری بسته میشه!
این هم یکی از دلایلی که این مسابقه رو هیجان انگیز تر میکرد.طرفدار ها سر ماشین ها و راننده ها قمار میکردن و بعدش ممکن بود توی یک شب یک میلیون دلار به جیب بزنن یا اینکه همون رقم رو ضرر کنن!
اما هری و نایل تصمیم گرفته بودن سر انرژی زا یا مرغ سوخاری قمار کنن که این هم بد نبود، برای اون ها هیجان داشت!
"خب من یه کوکتل مارتینی با ودکا میخوام."
نایل سفارشش رو از همین حالا داد و درحالی که هری داشت با موبایلش اوبر میگرفت همزمان بهش نگاه میکرد.
"اونوقت توی چه قبرستونی میخوان بهت این نوشیدنی رو بدن؟"
هری درحالی که سرش توی موبایلش بود زمزمه کرد.
"تنها کاری که میتونیم انجام بدیم اینه که بریم کازینوی پدرت و اونجا هم زیر نظر پدرت یک ابجوی ساده برداری."
هری اخر حرفش با مسخرگی خندید که باعث شد دندون های خرگوشیش معلوم بشه.
هری و نایل با اینکه توی یک مدرسه درس خونده بودن؛ ولی نایل یک سال از هری بزرگتر بود؛ هری یک سال رو جهشی خونده بود و حالا زودتر از هم سن و سال هاش فارغ التحصیل شده بود.
![](https://img.wattpad.com/cover/372969678-288-k850580.jpg)
YOU ARE READING
Formula1 [L.S]
Fanfictionبذار یک توصیهای بهت بکنم؛ دنبال چیزای عادی در ادمایی که با رانندگی در مسیر مارپیچ جون خودشون رو به خطر میندازن، نباش!