امیدوارم از این قسمت لذت ببرین.3015 words
250 comments~~~
سوار شدن کنار صندلی کمک راننده وقتی که رانندهی تو 'لویی فاکینگ تاملینسون' باشه واقعا استرس اوره!
اون از نیویورک تا کوئینز اومده بود اون هم با سرعت غیر مجاز!
اروم رانندگی کردن توی فرهنگ لغت ذهن مرد جا نمیگرفت، یک جورایی صادقانه اون اصلا بلد نبود اروم رانندگی کنه...از نیویورک تا شهر کوئینز (شرقی ترین و بزرگترین ناحیه از پنج ناحیه ی نیویورک) با ماشین فقط نیم ساعت راهه.(اگر جاده خلوت باشه)
ولی راننده ی معروف ما این راه رو فقط پونزده دقیقه اومد.بخاطر همین بود که وسط راه با اولین سبقتی که لویی گرفت هری کمربندش رو بست و باعث شد لویی نیشخند کمرنگی روی لب هاش بشینه و ردیف دندون های بالاش رو با نوک زبونش خیس کنه.
اون ها بلاخره به یک ساختمون بزرگ به اسم
-The Bordone LIC - رسیدن که یک سالن بزرگ چند طبقه برای برگذاری انواع مراسمات بود.لویی وقتی که خواست داخل اپارتمان بشه برخلاف افراد مشهور دیگه که فقط وارد ساختمون میشن با نگهبان ها سلام گرمی کرد و باهاشون دست داد، هری هم دنبالش راه افتاد تا جا نمونه.
اون ها به قسمت خارجی رسیدن، قسمت پنت هوس که فضای بزرگ و دلنشینی مخصوصا توی شب داشت! سقف با سه ردیف ریسه های نورانی روشن شده بود، میز های کوچولو، مبل های تک نفره یا دو نفره ی سفید رنگ توی محیط قرار داشت جوری که فضای زیادی رو اشغال نمیکرد.
روی میز ها و دست افراد توی جشنی که بر پا بود کوکتل های خوش رنگی بود که هری واقعا دوست داشت طعم اون هارو بچشه...فضای باز به سمت برج های کوئینز و پل نمادین کوئینزبورو بود و نمای خوبی رو برای تماشا کردن ترکیب کرده بود.
هری، طبق حرفایی که اون مرد بهش توی ماشین قبل از رسیدن زده بود فقط نگاه میکرد و هیچی نمیگفت، حتی اعتراضی نمیکرد که اینقدر سریع راه نره!پشت سر لویی داشت بدون چون و چرا راه میرفت تا گم نشه.
لویی به هنگام ورود نگاه سرسری انداخت و فقط با سه تا از دوست های نزدیکش ارتباط چشمی برقرار کرد.
بعدش به سمت مبل رفت و قبل از اینکه بشینه وقتی که خدمتکاری داشت نوشیدنی هارو سرو میکرد یکیش رو توی هوا برداشت و بجای تشکر فقط یک چشمک زد که جوابش فقط یک لبخند از طرف خدمتکار مرد بود.
YOU ARE READING
Formula1 [L.S]
Fanfictionبذار یک توصیهای بهت بکنم؛ دنبال چیزای عادی در ادمایی که با رانندگی در مسیر مارپیچ جون خودشون رو به خطر میندازن، نباش!