با پریدن یهویی پسر و دراغوش گرفته شدنش ، خندید و حلقه ی دستاش رو دور کمرش تنگ تر کرد.بینیش رو به گردن سفید پسرک فشرد و عطر پرتقال و وانیلش رو عمیق ، بو کشید .
" خیلی دلتنگت بودم ته ته .
پسر با لحن شیرینش گفت و نفهمید که چه بلوایی توی قلب هیونگش برپا کرد.
" منم همینطور اورنجی
تهیونگ با دستش ضربه ای به پای جونگ کوک زد ، گویی که پسرک منظورش رو فهمید که پاهای خوشتراشش رو دور کمر هیونگش حلقه کرد . تن پسر رو کمی بالا کشید و همینطور که به سمت آشپزخونه میرفت ، گفت :
" نمیخوای روزت رو برای هیونگ تعریف کنی؟
با نمایان شدن لبخند خرگوشی پرتقالش ، ذوب شدن قندِ دلش رو حس کرد و پروانه های شکمش ، به هرج و مرج افتادن. کاش میتونست لبخند بامزه اش رو ببوسه.
" چرا چرا الان میگم چی شد ولی قبلش ..
با دستای کوچیکش ، لپ های تهیونگ رو فشرد و با چهره ای جدی
گفت :" باید بهم بگی که حال اسمونم چطوره ؟
تهیونگ که از دیدن جدیتش به خنده افتاده بود ، دست جونگ کوک رو گرفت و بوسه ای روش زد. پسر رو روی اپن نشوند و با کاشتن بوسه ای روی موهای نرم و سیاهش ، لحظه ای ازش فاصله گرفت تا شیرموزی که براش درست کرده بود رو از یخچال دربیاره. خوب میدونست که جونگ کوک از قهوه و نوشیدنی های گرم خوشش نمیومد.
شیرموز رو به دست پسر داد و به حلقه شدن لب های صورتیش به دور نی ، خیره شد ." تا وقتی تو پیشم باشی ، حال منم خوب خوبه کوچولو
پسر کوچک تر اخمی کرد ، آخرین جرعه ی شیرموزش رو قورت داد و با لحنی جدی گفت :
" دنگ !!! جوابت اشتباهه. تو هر موقع میخوای از جواب دادن طفره بری این حرف رو میزنی ، با من رو راست باش هیونگ بد !
" من طفره نمیرم که پرتقال
" نه خیرشم اصلا ، داری طفره میری .
" باور کن حالم خوبه کوچولو ، حالا بهم بگو که با این کراشت به کجا رسیدی ؟
سوالش رو پرسید و زیر چشمی ، واکنش پسر رو زیر نظر گرفت .
میدونست که خودخواهانه است اما در اعماق قلبش ، نمیخواست ارتباطی بین جونگ کوک و اون آلفای بی لیاقت شکل بگیره . میخواست پرتقال کوچولوش تا ابد فقط برای خودش باشه ، متعلق به خودش . میخواست خودش تنها کسی باشه که گردن پسر رو میبوسه و عطرش رو با ولع ، وارد ریه اش میکنه ." خب ، اون آلفای خوبی به نظر میرسه و البته که خیلی تایپ منه. من براش نودمو فرستادم و اون خیلی هات جوابمو داد .. اوه خدا .."
جونگ کوک با خجالت ، صورت به رنگ گوجه اش رو پوشوند و هیونگش رو هول داد .
" اینقدر هات جوابتو داد که اینجوری سرخ شدی پرتقال؟
VOCÊ ESTÁ LENDO
𝖮︎𝗋𝖺𝗇︎𝗀︎𝖾 𝗌𝗍𝖺𝗋 | 𝐕𝐊
Fanficجونگ کوک امگای پرتقالی قصهمون ، روی یکی از دانشجوهای آلفای کلاسش کراش میزنه پس دست به کار میشه و طبق چیزهایی که توی فن فیک ها خونده بود ، تصمیم گرفت با اشتباهی فرستادن نودش ، مخش رو بزنه . ولی پرتقال خنگمون تاحالا از خودش نود نگرفته بود ! پس سراغ ه...