جیمین هیزانه سر تا پاشو برانداز کرد زبونی روی لبش کشید و گفت:هر جا راحتی بشین
جونکوک تازه نگاهش به تیپ جیمین افتاد چرا اینقدر جذاب بود. آب گلوشو قورت داد و معذب سمت مبل رفت همینطور که نگاهش به اطراف خونه بود به سادگی اعتراف کرد:خونه قشنگی دارین
جیمین:دوسش داری؟
جونکوک معذب از سوالش با خودش گفت من چرا باید دوسش داشته باشم
لبخند معذبی زد:بله خیلی زیباست.
جیمین:اگه دوست داری میتونی بیشتر بیای اینجا.
جونکوک روی مبل نشست.
جیمین سمت بار رفت:نوشیدنی چی میل داری؟
جونکوک اون سمت رو نگاه کرد تمام مشروبا با درصد الکل بالا بود اون ظرفیت پایینی داشت نمیتونست ریسک کنه.
جونکوک:ممنون اگر اشکالی نداره قهوه میخورم
جیمین اما انگار نشنیده باشه دو تا گیلاس پر کرد و سمت جونکوک اومد.
با پوزخندی که روی لبش داشت به مبل نزدیکتر میشد:قهوه!!! این وقت شب اگه قهوه بخوریم باید تا صبح بیدار بمونیم.
توی نزدیک ترین فاصله از جونکوک نشست و گیلاسشو روی میز گذاشت.
جونکوک کمی خودشو اونطرف تر کشید که این حرکتش از چشم جیمین دور نموند.
جیمین در حالیکه مشروبشو برمیداشت دست دیگشو روی مبل گذاشت درست پشت گردن جونکوک
احساس کرد لپاش داره سرخ میشه قلبش بدجور پمپاژ میکرد سعی کرد معذبیش زیاد به چشم نیاد
جیمین اما همچنان هیزانه بهش خیره بود. نگاهش روی لبای صورتی که به خاطر بالم لبی که زده بود برق میزد افتاد.
جیمین:نوشیدنیتو بردار نترس چیزی توش نریختم.
جونکوک متعجب نگاش کرد الان داشت باهاش شوخی میکرد.
جونکوک:چرا خواستین منو ببینید؟
جیمین یه تای ابروشو بالا داد:من خواستم؟!
جونکوک:بله منیجرتون به من زنگ زد و گفت شما با من کار دارین
جیمین نگاهش روی لبای جونکوک زوم بود بنظرش زیادی این لبا خوردنی بود. داشت کلافه میشد دلش میخواست هر چه زودتر برسن به کار اصلیشون اما انگار این پسر زیادی خنگ بود یا خودشو به سادگی زده بود
جیمین:فکر کنم اشتباهی شده تو شمارتو به منیجرم دادی منم فکر کردم حتما دوست داری با من آشنا بشی
جونکوک:من؟!!
گیلاس مشروبشو روی میز گذاشت و خودشو نزدیکتر کرد تقریبا پاهاش چسبیده به پای جونکوک بود.
جونکوک سعی کرد پاهاشو تا اونجایی که جا داره بهم بچسبونه موقعیتی که توش قرار داشت خیلی معذب کننده بود
جیمین سرشو نزدیک گردنش کرد و عطر تلخی که جونکوک زده بود رو داخل مشامش کشید.
جیمین:گفتی از کی دوسم داری؟
جونکوک چشماش درشت شد اون که نگفته بود دوسش داره خب البته حق با جیمین بود کراش زدن یه جورایی دوست داشتن حساب میومد.
جونکوک:خب راستش درست یادم نمیاد ولی از یه زمان به بعد فقط پوسترهای شما بود که روی دیوار اتاقم بود به خاطر شما من به این حرفه وارد شدم.
جیمین هوم کوتاهی کشید و لبشو مماس گردن جونکوک گذاشت.
جونکوک انگارکه بهش برق وصل شده باشه عقب پرید.
با پیشونی گره خرده پرسید:دارین چیکار میکنید آقای پارک؟!
جیمین پوزخندش پررنگ تر شد:فکر نمیکنی زیادی معطلش میکنی من خیلی وقت ندارم
جونکوک:منظورتون چیه؟
جیمین کمی عصبی شد:ببینم خودتو زدی به اون راه یا واقعا اینقدر ساده ای
جونکوک:من اصلا نمیدونم شما دارین راجب چی حرف میزنین؟!
جیمین:ببینم مگه نیومدی اینجا که با من بخوابی.
چشماش به درشت ترین حالت ممکن دراومد: باهاتون بخوابم؟منظورتون چیه!!!!
از جاش بلند شد و خواست سمت در بره که جیمین زودتر جنبید و جلوش قرار گرفت.
جیمین:ببین پسر جون لازم نیست برای من بازی در بیاری تمام آدمایی که به خونه من میان فقط با یه هدف اومدن اونم خوابیدن با منه.
دیگه داشت بهش برمیخورد جونکوک رو این مرد کراش بود ولی هیچ وقت قصدش خوابیدن باهاش به عبارت دیگه هرزگی نبود.
با اخمای تو هم رفته و جدی به جیمین نگاه کرد: ببینید مستر پارک من نمیدونم آدمایی که ازشون حرف میزنید کی بودن و چه قصدی داشتن ولی در مورد خودم مطمینم من هیچ وقت با این قصد پامو تو خونتون نزاشتم حالا هم اگر اجازه بدین میرم.
جیمین:بری؟! هه کجا بچه اینهمه وقت منو گرفتی حالا بزاری بری؟
تو که اول و آخرش میخوای با من باشی پس بهتره ناز نکنی.
جونکوک بغضش گرفته بود داشت بهش توهین میشد اونو با یه هرزه مقایسه میکرد:لطفا از جلو راهم کنار برید میخوام برم.
جیمین به قیافه معصومش نگاه کرد بنظر دروغ نمیگفت ولی اون که اهل رحم کردن و این دلسوزیای مسخره نبود فقط میخواست با این پسر بخوابه بدجور وسوسه شده بود.
دستشو بالا آورد و روی گونه جونکوک ناز کرد:باشه اصلا قبول تو برای اینکار نیومدی ولی میخوام بهت اعترافی بکنم من ازت خوشم اومده و میخوام باهات سکس کنم.

YOU ARE READING
Mr park is mine
Fanfictionاین چند شاتی تقدیم به شما(دو ورژن داره) ورژن دیگه Minv 📗Name; Mr Park is mine Couple:Jikook ganer: fluff/smut