shot 3

405 22 5
                                        

با سر درد بدی از خواب بیدار شد. توی خواب و بیداری بود هنوز اثرات مستی دیشب توی بدنش مونده بود. حس کرد تشک تختش تغییر کرده در این حد نرم نبود. هر جوری بود پلکاشو از هم باز کرد.

خدای من اینجا کجا بود نکنه دیشب الکل زیاد مصرف کرده بود و بلایی سر خودش اورده بود. به اطراف نگاه کرد پرده های سرمه ای ،اون که پرده های خونش سفید بود...

خدای من تختش کینگ سایز بود. با ترس از جاش پرید و توی جاش نشست. تازه متوجه شد بالا تنش لخته. هر چی فکر کرد چیزی یادش نمیومد. 

جونکوک:خدایاااا من اینجا چیکار میکنم!!!!

توی کلنجار با خودش بود که در اتاق باز شد و با کمال تعجب جیمین جلوی روش دید.

اون اینجا چیکار میکرد؟!!! پس اینجاخونه جیمین بود!!!وای نهههههه 

جیمین:بیدار شدی؟

پتو رو تا گردنش بالا کشید دلش نمی‌خواست بدنشو ببینه با عصبانیت بهش نگاه کرد:من اینجا چیکار میکنم؟ 

جیمین با خونسردی جواب داد:خب معلومه من آوردمت.

دستاشو از عصبانیت مشت کرد:به چه اجازه ای منو آوردی خونت؟! حتما...نمیتونست فکرشو به زبون بیاره

جیمین اخم کرد:جای تشکرته من از دست اون مرتیکه عوضی نجاتت دادم.

از کدوم عوضی حرف میزد؟!
جونکوک:هه مگه عوضی تر از خودت کسی هست.

جیمین:دیگه داره بهم برمیخوره فکر کنم دوست داشتی صبح تو بغلش بیدار میشدی،هه پس ناز کردنت فقط برای من بود.

جونکوک بیشتر عصبانی شد:حرف دهنتو بفهم من مثل شماها نیستم

باید فکرشو بکار مینداخت حتما یه چیزی از دیشب یادش میومد. دستاشو دو طرف شقیقش گذاشت و به مغزش فشار آورد.

داشت به چیزایی یادش میومد. لیوان مشروبشو روی بار گذاشت و سمت پیست رقص رفت...چهره یه پسر تو چشمش ظاهر شد. اخم کرد اون از پشت بهش نزدیک شد...نه خدای من...یعنی اتفاقی افتاده‌‌.....یادش اومد با جیمین سوار ماشین شد و بعدشو یادش نیومد.

جیمین:میخوای کمکت کنم یادت بیاد؟ داشتی میرقصیدی که اون عوضی اومد از پشت خودشو بهت مالوند دستش داشت می‌رفت دور کمرت که من مانع شدم بعدش حالت بد شد و رفتی حیاط. 

جونکوک؛پس تو خونه تو چیکار میکنم؟ چرا منیجرم صدا نکردی؟

جیمین:سرگیجه داشتی روی پاهات بند نبودی،قرار نبود بیارمت خونه خودم، سوار ماشین که شدیم خواستم آدرستو بپرسم ولی از هوش رفتی چاره ای نداشتم.

جونکوک عصبی تو چشماش نگاه کرد:پس چرا لباس تنم نیست؟! 

جیمین خونسرد نگاش کرد:من چه می‌دونم حتما گرمت شده تو خواب درآوردیشون،وایسا ببینم نکنه فکر کردی من؟!! 

Mr park is mine Where stories live. Discover now