"تسوروی عزیزم ، نمی دانم که بود .. گمان می کنم یکی از دوستان کوچکمان بود که این باور قدیمی را برایم تعریف کرد . می گفت ، اگر آرزوهایمان را سوار قاصدک ها کنیم به آسمان واقعیت می رسند و لباس حقیقت می پوشند .
من رویابافم ، و بارها رویای رسیدن قاصدک آرزویم به تو را بافتم چون تو قهرمانی بودی که خیال را زنده می کرد .پس چرا ما هایی که قاصدک بودیم ، بی آنکه پرواز کنیم در حصار حقیقت پوچ نما گرفتار شدیم تا به تویی که آزادی را یادمان دادی نرسیم ؟
امان از سرنوشت بد سرشت که چیزی جز زندانی بودن برایمان ننوشت."- تو اینجا چیکار می کنی ؟
به زور روی پاهایش ایستاد و از مرد فاصله گرفت .
نفس عمیقی کشید و چشم های طلایی اش را بار دیگر به مرد دوخت .
مرد دستانش را به درون پیراهن گلدار سبز قرمزش که دکمه هایش را باز گذاشته بود فرو برد .
بکهیون تا به حال هیچ وقت او را اینگونه ، نیمه برهنه ندیده بود .
عضلات سفید مرد وسوسه بر انگیز به نظر می رسیدند و بکهیون می توانست نگاه های گرسنه زیادی را بر روی آن بدن ببیند .- اینجا چیکار می کنی سهون اوه ؟مگه نباید الان پیش جونگین باشی ؟
سهون با نگاهی ناخوانا بکهیون را تماشا کرد . با چشم های ریز شده استایل بکهیون را از نظر گذراند .
- فکر می کردم از لباس های لختی و پارتی های این طوری بدت میاد ! اینجا چیکار میکنی ؟
بکهیون دست به کمر زد ، یقه گشاد تاب را از خودش فاصله داد ، این سوالی بود
که از خودش هم می پرسید و مطلقا دوست نداشت جوابی به آن بدهد .
او انجا چه میکرد؟جایی که حس نا امنی اش را تشدید می کرد و باعث می شد بخواهد فرار کند ؟
بکهیون درونگرا یا غیر اجتماعی نبود .
از میهمانی و بودن کنار دوستانش لذت می برد اما هم زمان از چنین جمع هایی بیزار بود.حق به جانب به سمت جلو و پسر بزرگتر رفت .
- جوابمو ندادی ..جونگین برگشته ؟ خودت اینجا چیکار میکنی ؟
پسر بلند تر خواست چیزی بگوید اما با دیدن صحنه مقابلش کلافه سر برگرداند و بدون توجه به نگاه پر سوال بکهیون، در حالی که همچنان به پشت سر پسر خیره بود مچش را گرفت و به سمتی کشید .
- اینجا جای خوبی برای حرف زدن و حتی تفریح کردن نیست .
بکهیون که از نگرفتن جواب کلافه شده بود و از استرسی که روحش را گرفته بود حس حالت تهوع می کرد .
کنجکاو خواست نگاه سهون که ناگهانی تصمیم گرفته بود جایش را عوض کند دنبال کند ، که دستان سهون که روی چشمانش قرار گرفت ، مانع از دیدن چیزی شد .
YOU ARE READING
Kodokushi
Fanfiction🂱ִֶָ𓂃 ࣪ ִֶָ🐇་༘࿐ Name: kodokushi ♕ 🂱ִֶָ𓂃 ࣪ ִֶָ🐇་༘࿐ Genre : romance, fantasy , angst, mysterious ♕ 🂱ִֶָ𓂃 ࣪ ִֶָ🐇་༘࿐ Couple : chanbaek , kaihun ♕ 🂱ִֶָ𓂃 ࣪ ִֶָ🐇་༘࿐ Writer : serendipity ♕ 🂱ִֶָ𓂃 ࣪ ִֶָ🐇་༘࿐ Summary : . . با سلام ، شما با ف...