«می دانستم اقیانوس را دوست داری ، می دانستم دلت پر کشیدن و آزادی را می خواهد ، تو می خواستی جهان زیبا را ببینی و من...
چه ساده به دل تو ، دروغ گفتم ..از دنیایی که هیچ چیز جز ، نتوانستن برایمان نداشت .
من دیوار آرزو ها و خیالت را بلند و بلند تر کردم ، تا از تو در برابر پوچی که کنارت نفس میکشید محافظت کنم .
غافل از اینکه تو از بلندای همان دیوار سقوط کردی ...»همه چیز عادی به نظر میرسید . حداقل مردمی که در آن ساعت به فروشگاه بلو هارت می آمدند این خیال را داشتند .
اما ماجرا برای صاحبان فروشگاه چیزی فراتر از عادی و غیر عادی بودن ، بود.چند شب قبل دزدی های سریالی چند وقت اخیر ، گریبان گیر فروشگاه رد هارت در منطقه دو شده بود.
با توجه به محل آن فروشگاه - که منطقه ای در مرفه بود- احتمال دزدی بعید به نظر میرسید بخصوص با وجود امنیت بالایی که در آنجا وجود داشت .اما باز هم سارقان توانسته بودند بی هیچ ردی به فروشگاه رد هارت دستبرد بزنند .
به همین دلیل بود که صاحبان فروشگاه بلو هارت که در منطقه سه بودند ، امروز کمی نگران به نظر می رسیدند.
نه تنها آنها ، بلکه باقی فروشگاه های ایلات مرکزی هم احساس خطر می کردند ، دزدی از فروشگاهشان چیز آسانی نبود.
این قضیه فعلا فقط در بین اعضای اتحادیه فروشگاه ها و وزراتخانه باقی مانده بود. هیچکس دوست نداشت مردم را ترسیده و آشفته ببیند . آن هم با وجود اغتشاش گرانی که مخالف کار های وزارتخانه بودند و اگر می فهمیدند ، تنها از آب گل آلود ماهی می گرفتند و حال عمومی مردم برایشان مهم نبود .
آنها سعی داشتند مانع از فهمیدن مردم شوند.
هرچند
اینکه مردم کی متوجه اتفاقات شوند ، فقط زمانش نام معلوم بود. اگر نه ، ماه هیچ وقت پشت ابر نمی ماند .میرا به ساعت مچی کلاسیکش که هدیه تولدی بود که بکهیون چند سال قبل از عتیقه فروشی برایش گرفته بود ، خیر شد .
انتظار می رفت تا یک ساعت دیگر ،کلاس های بکهیون تمام شود و به خانه باز گردد.
البته ، قبلا به او پیام داده بود که مستقیما به فروشگاه بیاید .
ESTÁS LEYENDO
Kodokushi
Fanfic🂱ִֶָ𓂃 ࣪ ִֶָ🐇་༘࿐ Name: kodokushi ♕ 🂱ִֶָ𓂃 ࣪ ִֶָ🐇་༘࿐ Genre : romance, fantasy , angst, mysterious ♕ 🂱ִֶָ𓂃 ࣪ ִֶָ🐇་༘࿐ Couple : chanbaek , kaihun ♕ 🂱ִֶָ𓂃 ࣪ ִֶָ🐇་༘࿐ Writer : serendipity ♕ 🂱ִֶָ𓂃 ࣪ ִֶָ🐇་༘࿐ Summary : . . با سلام ، شما با ف...