پارت سوم: خشم دراکو

65 17 0
                                    

هری:
دیگه داشتم دیوونه می‌شدم. این ردای تنم و کرواتی که مالفوی ازم گرفت، بیدار شدن توی خوابگاه اسلترین، رفتار عجیب رون و هرماینی و بقیه‌ی اعضای گریفیندور به علاوه‌ی کراب و گویل!
علاوه بر تمام این‌ها، بی‌خوابی و سردرد عجیب شب گذشته داشت من رو از پا می‌نداخت. حتی احساس می‌کردم از درد زخمم هم فراتر بود.
گیج و ترسیده در حالی که مثل همیشه نگاهی قوی به اطراف می‌انداختم، توی راهرو‌ها حرکت می‌کردم.
با دیدن چهره‌ی اسنیپ با ردای بلند مشکی رنگ و موهایی به همین رنگ، آخرین ضربه هم بهم وارد شد. قلبم قرومپ قرومپ در حال تپیدن بود. نمی‌دونستم باید چطور شجاعت همیشگی خودم رو حفظ کنم. من همون هری پاتر لعنتی بودم که توی سال اول به کوییرل غلبه کردم، کسی که توی سال دوم با خاطرات ولدمورت جنگیده بودم و جینی رو نجات داده بودم! حالا با دیدن یکی از پرفسور‌های مدرسه در حال فروپاشی روانی بودم.
اسنیپ به محض رسیدن به من اخم‌هاش رو حفظ کرد و گفت: هری پاتر، این جا چه غلطی می‌کنی؟
سعی کردم اون حالت کله‌شقی خودم رو حفظ کنم و ضعفی نشون ندم. به نظر می‌رسید اسنیپ هم از این که داخل لباس اسلترین‌ها هستم جا نخورده. پس فقط گفتم: داشتم می‌رفتم کلاس.
اسنیپ با حالت شکاک همیشگی خودش نگاهی بهم کرد و گفت: خوبه که این تصمیم رو گرفتی چون باید قبل از من سر کلاس حضور داشته باشی!
لعنتی! دقیقا الان باید با اسنیپ کلاس می‌داشتم؟
گفتم: بله، همین‌طوره.
و سریع شتاب گرفتم و سمت کلاسی رفتم که حدس می‌زدم اسنیپ اون‌جا تدریس می‌کنه. کلاس معجون‌سازی.
با فاصله گرفتن از اسنیپ، نفس عمیقی کشیدم و سعی کردم مثل همیشه باشم. قوی و بدون بروز ضعف. این روشی بود که من باهاش بزرگ شده بودم. پیش دروسلی‌های ماگل.
وارد کلاس شدم، به محض ورود رون و هرماینی رو دیدم و آه از نهادم بلند شد.
رون و سیموس به محض دیدن من سری به نشانه‌ی تاسف نشون دادن و چیزی زیر لب زمزمه کردن.
لعنتی! باید هر چه زود تر سر در می‌آوردم این چه بلایی بود که به سرم اومده بود.
دو قدم وارد کلاس نشده بودم که دستی دستم رو فشرد و محکم و با خشم منو به بیرون کلاس کشید.
مالفوی دیوانه‌وار من رو به سمت تاریک سالن می‌کشوند. بعدش به سختی به دیوار کوبیده شدم! همین که خواستم اعتراضی کنم با دست جلوی دهنم رو گرفت و گفت: خفه شو پاتر! داد نزن! چه غلطی کردی؟ چرا امروز باید کراب و گویل از تو حرف بزنن و سراغ تورو بگیرن؟ چی کار کردی؟ این چه طلسمیه رومون اجرا کردی؟ چرا دیشب با اون وضع توی خوابگاه اسلترین بودی؟
دستشو کنار کشیدم و گفتم: چرا فکر کردی من از این وضعیت و این لباس لعنتی خوشم میاد؟
مالفوی- گفتم چه غلطی کردی؟!
عصبانی شدم و هلش دادم عقب و گفتم: من کاری نکردم!
و بعد از شدت عصبانیت نفس نفس زدم.
وقتی آروم گرفتم، گفتم: من دوستامو از دست ندادم تا تو بیای بگی طلسم کردم تا توی اسلترین باشم!
مالفوی صورتش رو جمع کرد و گفت: من اهمیتی به دوستای گند زاده‌ت نمی‌دم! یا اون ویزلی‌های ابله جینجر!*
عصبی‌تر شدم و سمتش خیز برداشتم، اما در همین حین، اسنیپ رو دیدم که داشت سمت کلاس قدم برمی‌داشت.
مالفوی رد نگاهم رو گرفت و گفت: فعلا کارم باهات تموم نشده!
و بعد بی‌خیالم شد و رفت.

*جینجر توی زبان انگلیسی به معنای زنجبیله و به اصطلاح برای افرادی استفاده می‌شه که موی قرمز یا نارنجی روشن دارن.

Love and Magic Where stories live. Discover now