هری:
چیزی نمونده بود که بدنم از ترس و اضطراب به رعشه بیوفته. منتظر این بودم که تریلانی چیزی بگه و وردی بخونه و همه چیز به خوبی و خوشی تموم بشه. ولی هیچی دقیقا این طور پیش نرفت!
مالفوی با حالی از من بدتر، طلبکارانه گفت: بگو!
تریلانی عینک بزرگش رو جا به جا کرد و گفت: عزیزان من...
نفس توی سینه حبس کردم.
ادامه داد: شما نفرین شدید!
مالفوی به مسخره گفت: معلومه! دوازده سیزده سال پیش لرد ولدمورت حال پاتر رو حسابی گرفت!
با اخم نگاهی به مالفوی انداختم و گفتم: پرفسور لطفا بگید.
تریلانی: هری عزیز، دفترچهای که دیشب به دستت رسید، دفترچهی نفرینشده و جادوییای به اسم دفترچهی عشق و نفرته! *
مالفوی گفت: باید به پدرم میگفتم که این زنیکه به درد مقام استادی هاگوارتز نمیخوره! شاید هم گفته باشم!
با خشم گفتم: مالفوی!
مالفوی: میفهمی چی میگه؟ کدوم دفترچه؟
دست کردم توی جیب ردای لعنتی اسلترینم و دفترچهی کهنه رو در آوردم و به دست مالفوی دادم.
مالفوی: این دیگه چه آشغالیه؟
با بیصبری گفتم: باید داخلش رو بخونی!
مالفوی صفحهی اول رو باز کرد و با لحن مسخره اسم ها رو خوند.
گفتم: برو به صفحهی آخر.
مالفوی با دیدن اسم هر دومون جا خورد و گفت: پاتر! چه رمانتیک!
گفتم: من اینو ننوشتم.
مالفوی دفترچه رو به سینهم کوبید و گفت: تو مثل یه دلقک کوچولویی!
پرفسور تریلانی سعی کرد توضیح بده: این دفترچه از نفرینهای جدیده، اما نه اون قدر که باید. هیچکس نمیدونه از کجا میاد و کسی دقیقا نمیدونه انگیزهی کسی که اسم آدما رو توش مینویسه چیه! شاید شیطنت، شاید حسادت و شاید هزارتا چیز مختلف دیگه!
نفسی گرفت و ادامه داد: فرزندانم! اسم شما داخل این دفترچه نوشته شده!
آب دهنم رو قورت دادم و پرسیدم: چه اتفاقی قراره بیوفته؟
مالفوی خندید و گفت: لابد قراره عاشق پپپپاتر بشم! (با لحن مخصوص خودش)
وقتی تریلانی خیلی جدی گفت: بستگی به خودتون داره، نیش مالفوی به ناگهان بسته شد. فکر کنم کم کم داشت همه چی رو جدی میگرفت.
من که به شدت ترسیده بودم. اما نم پس نمیدادم. تنها منتظر کلماتی بودم که از دهن پرفسور تریلانی بیرون میاد تا اونارو زود بقاپم و بفهمم جریان چی بوده!
تریلانی که قیافهی ما رو دیده بود گفت: توی این دنیا فقط شما دو تا، من و کسی که اسم شما رو وارد دفترچه کرده خبر داریم که تایملاین واقعی چیه! این که توی دنیای واقعی چه اتفاقاتی افتاده بود و چه نفرتی بین شما بوده! این دفتر شما رو از این پس مجبور خواهد کرد که انتخاب کنید. یا عشق و یا نفرت رو! اگر نفرت رو انتخاب کنید، در این دنیا خواهید ماند و اگر عاشق شوید، به دنیای واقعی بازخواهید گشت.
شمار ضربان قلبم با هر جملهی تریلانی بالاتر میرفت! این بیمعنی بود! حتی تو دنیای عجیب جادوگری!* باید اذعان کنم این بخش به تقلید از انیمهی دفترچه مرگ بود. دفترچهای که اگر اسمی وارد اون میشد اون فرد حتما به روش گفته شده میمرد. اما این دفترچه توی فیک من جور دیگهای عمل میکنه که تریلانی توضیح داد.
ŞİMDİ OKUDUĞUN
Love and Magic
Tarihi Kurguاین داستانم یه شیپ از دراریه؛ دراکو مالفوی و هری پاتر توی مجموعه فیلمهای هری پاتر. ایده از خودمه و امیدوارم سوتی و مشکل نداشته باشه. سعی میکنم مثل رمان قبلیم خشک و فضای سنگین نداشته باشه. بخونید و نظر بدید و امیدوارم لذت ببرید.