"تهیونگ، عجله کن."جونگکوک همونطور که نفسزنان سرعت گامهاش رو بیشتر میکرد، سری بهعقب برگردوند و مطمئن شد که زامبیای به دنبالشون از ساختمان خارج نشده باشه.
تهیونگ به سختی نفس میکشید؛ اما همچنان طبق گفتهی جونگکوک سرعت گامهاش رو بیشتر میکرد. فاصلهاش با شخص پشتسری بیشازحد انتظارش شده بود."جونگکوک، بیا."
سرعت قدمهاش رو کمتر و دستش رو بهسمت پسرِ خسته و زخمیای که بهسمتش میدوید، دراز کرد.
"بهت میگم برو، نایست. فقط برووو، تهیونگ!"
فریاد بلند جونگکوک بین صدای ترسناکی که توی پسزمینهی ذهنش خونه کرده بود، گم شد. با ظاهرشدن ناگهانیِ تعداد بیشماری زامبی از پشتسر جئون، با فاصلهی تقریباً زیاد، چشمهاش تا آخرین حد گشاد شد.
پاهاش بیاختیار به زمین میخ شد و به تصویر ناجیای که جلوتر از هزاران زامبی بهسمتش میدوید و مدام فریاد میکشید؛ خیره موند."من... بدون تو نمیرم."
مطمئن نبود که این فکر به نوک زبانش رسید یا نه. ضربان قلبش توی گوشهاش میکوبید و ماتبرده فقط به چهرهی آشفتهی پسر نگاه میکرد.
"برو تهیونگ، فقط برو!"
چهرهی جونگکوک وحشتزده بود؛ اما نگاه درون چشمهاش. اونها بهشدت ملتمس بهنظر میرسیدند.
بیاختیار دوباره زمزمه کرد: "نه! بدون تو، نه."
(پنجساعتِ قبل)
"اسم من تهیونگه."
تهیونگ بهآرومی خیره به پسری که مدام اطراف رو برای یافتن چیزی نامعلوم واررسی میکرد، گفت و بیشتر از قبل توی خودش، کنج دیوار، جمع شد.
صبح وقتی چشم باز کرد، خودش رو درحالی یافت که سر روی رانهای پسر گذاشته و کاپشن اون اندامش رو پوشونده بود. کِی چنین اتفاقی افتاد؟ هیچ بهخاطر نداشت!
آخرین بار تکیه به دیوار، کنار جونگکوک نشسته بود."باید بریم بیرون، نمیتونیم بیشتر از این اینجا بمونیم."
جونگکوک کلافه بهنظر میرسید. پسر کوچکتر حالا بهتر میتونست کتفِ پهن و بدن ورزیدهای که زیر پیراهن پنهان شده بود رو ببینه.
"به من بگو دنبال چه چیزی میگردی تا با هم این کار رو انجام بدیم."
"هر چیزی، تهیونگ. هر چیزی که بتونه به ما کمکی بکنه."

VOCÊ ESTÁ LENDO
ZOMBIE ᵏᵒᵒᵏᵛ༉
Fanfic❥ Name: Zombie ❥ Couple: Kookv Genre: Romance, Mystery, Angest ❥ ៚ جئون جونگکوک هیچوقت فکرش رو نمیکرد توی شرایطی که هرثانیه امکان داشت نفسهاش قطع و خوراک یه عده خونخوار بشه، با دیدن یه پسربچه برای نجات آدمی تلاش کنه که کاملاً باهاش فرق میکرد...