02

103 17 0
                                    


___07:00__jungkook p/v____

بعد از قورت دادن قهوشون و دره کونی ای که هردوشون از مادرشون نصیبشون شد از پدرو مادرشون میخواستن خدافظی کنن که..

ووک-کی میاد دنبالتون هوسوک؟؟

جنی:نه بابا یونگی میاد امروز نوبت یونگیه فردا نوبت هوسوک بعد من بعدشم جیمین بعدم کوک!!

پدرشون سری تکون دادو مادرشون پرسید

-اگه رسیدن زود برین منتظرشون نزارین و تو کوک!!

کوک نگاهشو به مادرش داد

-دردسر درست نکن!

ووک چشمی چرخوندو چشمکی به پسرش زد

-بکن بابا بکن تا میتونی همرو بکن بکن دروی خوبی باش بابا

بعد از حرفش هانا با اخم بلند داد زد

-وووککک!

ووک همونطور که با شلوار بوت کات نخی اداریش و پراهن دکمه داره بنفش و یک جلیقه مشکی توی تنش بودو دستش تو جیبش بود و یک دستشم داشت قهوه میخورد با حالت جذابی بعد از قورت دادن قهوش ابرویی یالا انداختو روبه هانا کردو گفت؟؟

-چیه؟؟

هانا مسخ شده به مرد جذاب روبه روش خیره بودو لبشو گاز گرفت!!

-خیلی جذابی

جنیو کوک عوقی زدنو کیفشونو برداشتن تا خدافظی کنن

ووک نگاه چپی بهشون کردو گفت

-وقتی جفتاتونو پیدا کردید اون وقت من میگم عوق

با حالت بامزه اس اداشونو در اورد

کوک دهن کجی ای کردو به سمت مادرش رفتو کل صورتشو بوسید و در آخر لبهاشو که..

ووک-داری چه غلطی میکنی پسره یه بزه کونیییی!!

+مامانه خودمه به تو چهههه

ووک لیوان قهوه رو گذاشت رو میز و دنپاییش رو از پاش دراورد با دنپایی به دنباله کوک همه جای خونرو دوییدن

ووک-وایسا پدصگگگ

کوک همونطور که میخندید گفت

کوک-به خودت نگو سگ شبیهش میسی بعد دیگه مامان دوست نداره

ووک و کوک هیچ کدوم از دوییدن خسته نمیشدن
که....

NERVELESS OMGA | VKOOKWhere stories live. Discover now