05

76 15 0
                                    


بالاخره زنگ خونه خورده بود عجیب بود ...
عجیب بود پس چرا هیچ اتفاقی براش نیوفتاد چا اونوو بهش گفته بود که قطعا تا آخر زنگ جونگکوک کارشو طلافی میکنه ولی پس چرا نکرد ؟؟

بیخیال شد و با رفیقاش نامو جینو لیسا به پارک روبه روی مدرسه رفتن تا یه چیزی بوخورن و بعدش با ماشینشون برن خونه هاشون..

نشسته بودن رو یکی از میزا و درحال شیر کاکائو خوردن بودن که یهو همشون به اکیپی که از جولوشون رد میشدن خیره شدن...

تهیونک به جونگکوکی که دست به جیب راه میرفتو از سیگارش کام میگرفتو دود میداد بیرون خیره شد و دید داره با چشم های مرموزش نگاهش ‌میکنه ...
انگاری که داره براش خطو نشون میکشه...

کوک ازش دور شد از جلوی جشم هاش ناپدید ...

حدودن پنج دقیقه گذشته بودو میخواستم بلند شن به سمت ماشینشون برن که...
بوم!

ی سطل پر آبه یخ و یخ روی سره تهیونگ خالی شد

نفس تهیونگ بند اومده بود ضربانه قلبش به ترض‌ خیلی سکته آوری تند میزدو نمیتونست نفس بکشه وقتی به خودش اومد به پشت نگاه کرد ولی هیچکسیو ندید ..

یعنی کی اینکارو کرده؟؟
جونگکوک؟؟
پس چرا نیست با چشمای خودش دید رفت!!
به خودش اومد دید لیسا و نامو جین دارن بهش میخندن..

لیسا-خوبی؟؟؟؟؟؟؟

_ای درد میگیرید مرض!

_________tae___

سره میز داشت با خانواده خلوچلش شام میخورد تا اینکه...
صدای دینگ از گوشیه همشون بلند شد...

میرا مادر ته-تهیونگکگگ ببین مدرست چی ترتیب داده قراره فردا ساعت هشت شب تا دو صب پارتی داشته باشین به مناسبت سال آخریا مهمونی گرفته آدرسشم فرستاده

تهیونگ از سره میز بلند شدو با خوشحالی بدنشو تکون دادو صدا تولید کرد

_اووو اووو پارتی پارتی یااااااا او اوووو

پدرش با اخم بهش نکاه کردو گفت

-بشین غذاتو بخور تموم که شد برقص بچههههه
و اینکه حتی فکرشم نکن از لباس جدید خبری نیست همون لباسایی که نمیپوشیشونو بپوششش!!!

_خب باباااا

_________

ووت؟؟
پارت بعدی کم بودن این پارت و پارت قبلی جبران میشه

NERVELESS OMGA | VKOOKWhere stories live. Discover now