23

107 25 0
                                    

⛔️توجه

این پارت اسمات داره🔞

Jungkook Top🔝



"به نظرت آشناییمون کار سرنوشته؟"

جیمین درحالی که انگشت هاش رو لا به لای موهای نرم پسر فرو میبرد پرسید و بهش خیره شد. گهگداری موهای لختش رو که بسته بود نوازش میکرد و تمرکز پسر رو با بوسه های ناگهانیش بهم میزد، مگه جونگکوک میتونست از لب های بوسیدنیش دل بکنه؟ قطعا اینطور نبود...

اخم محوی روی پیشونیش نشست و به فکر فرو رفت، ناخودآگاه یاد چیزی افتاد که چند وقت پیش خونده بود، قلموش رو روی زمین گذاشت و دستش رو تکیه گاه سرش کرد.

"یه جایی خونده بودم که ما هیچ کس رو تصادفی تصادفی انتخاب نمی‌کنیم... فقط کسایی رو می‌بینیم که توی ناخودآگاهمون بودن..."

جیمین با شنیدن زمزمه هاش لبخند محوی زد و به سیاره ناشناخته ای که کم کم داشت کامل میشد نگاه کرد، دست جونگکوک به زیبایی روی صفحه می‌رقصید و روحش رو لا به لای پستی و بلندی های رنگ ها پنهون میکرد، و جیمین تقریبا عاشق این روحیه بود.

لب هاش رو روی هم فشرد و با گرفتن دست پسر، غر ریزش رو شنید و شیطنت وار خندید.

"یه پیشنهادی دارم... نظرت چیه روی من نقاشی کنی؟!"

صاف شد و روی زمین نشست، جونگکوک با بهت رد نگاهش رو به انگشت هاش دوخت که سمت لبه تیشرت گشادش میرفت و اون رو از تنش دراورد... تن سفید و باریکش باعث شد لب هاش رو روی هم بذاره و با یادآوری که اینکه چندشبه مدام داره به اون و رابطشون فکر میکنه گونه هاش رنگ بگیرن... جونگکوک میخواست بارها و بارها اون تن رو دوباره لمس کنه.

بی اختیار لبخندی زد و زمانی که جیمین برگشت و پشت بهش نشست، دستی روی پوست صافش کشید و پسر لرزید. چی باید میکشید؟ جیمین رو توی چه چیزی توصیف میکرد؟ غیرقابل بیان بود... مثل یه نوری بود که اومد و تاریکیش رو از بین برد، مثل یه نقطه سفید وسط بوم سیاه... مثل یه ماهی که توی آسمون میدرخشید! خودش بود... میتونست روند تکاملش رو روی تنش هک کنه، چیزی‌که واقعا برازندش بود...

جیمین با حس دست های گرمش چشم هاش رو بست و لبخندی زد، وقتی قلموی سرد روی تنش نشست لرزید و تکونی خورد، فشار دست دیگه پسر روی شونش بیشتر شد و با خم شدنش بوسه ای روی کتفش کاشت. تپش های قلبش تندتر شدن و نمیتونست خودش رو کنترل کنه، حس دوران های آروم پسر روی پوستش خوشایند بود، ولی نفس های داغش میتونست تمام معادلاتش رو بهم بزنه...

اون تصویر و رنگ تیره روی پوست روشنش تضاد خوبی رو ایجاد میکرد، جوری که داشت ازش لذت میبرد و خوشحال بود که جیمین نمیتونه چهرش رو ببینه، پسر بزرگتر نفسی گرفت و لب هاش رو از هم فاصله داد.

💫𝙄𝙣𝙩𝙚𝙧𝙨𝙩𝙚𝙡𝙡𝙖𝙧 Kookmin Ver.Nơi câu chuyện tồn tại. Hãy khám phá bây giờ