3

203 41 16
                                    

تهیونگ جلوی خونه ویلایی، درحالی که داشت با تیکه سنگ جلوی پاش بازی میکرد پک عمیقی از سیگارش گرفت و به در بسته تکیه داد. حوصله خونه موندن رو نداشت، ولی جایی رو هم نداشت که بره... نفس کلافه ای کشید و موهاش رو عقب زد، حدس میزد کسی نمیدونسته که از مدرسه برگشته، پس تا میتونست میخواست از تنهاییش لذت ببره، ولی خب... اگر همچین چیزی اتفاق میفتاد.

صدای کشیده شدن لاستیک روی خورده سنگ های محوطه باعث شد پلک هاش رو روی فشار بده و در نهایت نگاهی به ماشینی که با سرعت بهش نزدیک میشد انداخت. خودش بود... دوباره اینجا بود تا اعصابش رو خورد و خمیر کنه.

سر جاش ایستاد و با متوقف شدن ماشین جایی دقیقا توی فاصله میلی متری پاش موهای بلندش تکونی خوردن و سیگارش رو حرکت داد. پسر از ماشین پیاده شد و عینکش رو برداشت، در رو محکم بست و دوری زد تا سمت ورودی خونه بره، تهیونگ به نیشخند روی لب هاش زل زد.

"خوبه... دیگه نمیترسی!"

کلیدی رو توی هوا سمتش پرت کرد و تهیونگ توی مشتش گرفتتش.

"عادت کردم... جانگ هوسوک!"

تقریبا غرید. هوسوک خنده ای کرد و سرش رو تکون داد. زمانی که خواست وارد خونه بشه، در با شدت باز شد و دختر نسبتا بلند قدی خارج شد.

"تهیونگ!!"

بلند صداش زد و پسر با دیدنش تقریبا آخرین امیدش رو از دست داد.

"کی رسیدی؟"

بوسه سریعی روی لب هاش زد و دست هاش رو دور تنش پیچید.

"همین الان..‌."

تهیونگ درحالی که موذب شده بود، موهاش رو کنار داد و زمزمه کرد. هوسوک هنوز اینجا بود و منتظر یه سوژه جدید. چند بار به اون دختر احمق و کودن گفته بود که نمیخواد جلوی حداقل اون! این رفتارهای زننده رو نشون بده.

هوسوک پوزخندی زد و وارد خونه شد. خالش رو دید که روی مبل نشسته و مشغول کتاب خوندن بود. سریع سمتش هجوم برد و دست هاش دور گردنش انداخت.

"سلام!"

با صدای ناگهانی زن تکونی توی جاش خورد و دستش روی سینش گذاشت.

"ترسیدم احمق!"

با کتاب ضربه ارومی توی سرش زد و خنده عصبی ای سر داد. هوسوک درحالی که هنوز هم بهش چسبیده بود آروم خندید و درنهایت کنارش نشست.

"کی رسیدی؟"

"دیروز... کلید خونه رو دادم به تهیونگ."

"چطور بود؟"

درحالی که دستی توی موهای تازه رنگ شدش میکشید پرسید و بهش خیره شد.

"مثل همیشه..."

سرش رو روی پشتی مبل گذاشت و به چشم های روشن زن خیره شد. چشم هایی که تداعی کننده خیلی چیزها براش بودن، لبخند محوی زد و انگشت های کشیدش رو روی دست زن که روی پاش بود کشید.

💫𝙄𝙣𝙩𝙚𝙧𝙨𝙩𝙚𝙡𝙡𝙖𝙧 Kookmin Ver.Donde viven las historias. Descúbrelo ahora