it can't be true

40 10 2
                                    


مینهو با قیافه گیج و کمی گارد گرفته به هیونجین نگاه کرد و نگاهش رو به فلیکسی که نفسش رو حبس کرده بود داد

-سونگمین اتفاقی افتاده؟

سونگمین با لبخندی خفیف به هیونجین نگاه کرد و تو گوشش چیزی رو زمزمه کرد و از عقب به جلو هلش داد

چشم های فلیکس از حرکت سونگمین گرد شد.هیونجین به جلو تلو تلو خورد ولی تونست تعادلش رو حفظ کنه و از فلیکس فاصله بگیره،چشم‌هاش رو چرخوند و به سونگمین نگاه کرد

-این رو میخواستی بهم نشون بدی؟

فلیکس برای لحظه ای حس ناباوری داشت،سونگمین اونو به هیونجین لو داده بود؟و الان هیونجین داره اینطوری رفتار میکنه؟مشت‌های فلیکس توهم جمع شدن و به پهلو نگاه کرد.مینهو که تا چند ثانیه قبل گیج بود الان داشت چیزی رو متوجه میشد و ارزو داشت غلط باشه،فلیکس ذره ای به حرف مینهو گوش نداده بود؟سونگمین که از رفتار هیونجین کمی ازرده شده بود سرش رو تکون داد

-هی این همون پسر دیروزیه‌ست که تو یه میز نشسته بودیم

هیونجین به فلیکسی که از ارتباط چشمی باهاش فرار میکرد با چشم های باریک نگاه کرد

-تاحالا همکلاسیت رو ندیده بودمش.از دیروز هم تصویر واضحی یادم نمیاد

فلیکس سرد شدن بدنش رو بااین جمله احساس کرد.هیونجین اونو یادش نمیومد؟به طور واضح هیونجین اولین بار به فلیکس چیزی گفته بود مطمئن بود چند بار تو راهرو و سالن نگاهشون به هم خورده و حتی از دیروز هم چیز واضحی یادش نمیومد؟داشت شوخی میکرد؟

-ما هم رو روز اول دیده بودیم جلوی بوفه!تو از جی دراگون گفتی من مطمئنم

فلیکس که دیگه در برابر هیاهوی درونش نمیتونست دووم بیاره اولین دیدارشون رو هرچه زودتر یاداوری کرد

هیونجین به سقف نگاه کرد و چشمای باریکش باریک تر شدن،سرش رو پایین اورد تا به فلیکس نگاه کنه

-مطلقا همچین چیزی یادم نمیاد

فلیکس احساس فشرده شدن قلبش رو احساس کرد.شاید فقط اون بود که همه چیز و هر دیداری رو جدی میگرفت؟

مینهو با حس کردن احساس بد فلیکس ساعد دستش رو گرفت و به سمت خودش کشوند تا از این موقعیت فراریش بده

-ما کار داریم.بعدا میبینیمتون

سونگمین که حالا احساس گناه میکرد سعی کرد با فلیکس حرف بزنه ولی با دیدن هیونجینی که بی اعتنا راهش رو کج کرد و به سمت دیگه‌ای رفت اخم کرد

-چرا اینطوری رفتار کردی هیونجین؟یونگبوک گفته بود روت کراشه و اوج اهمیتت این بود؟گفته بودم بهت که اون پسر خوبیه میتو-

هیونجین که حوصله غر زدن های سونگمین رو نداشت حرفش رو قطع کرد،صداش رو بالا برد و ایستاد

-هیچوقت بهت نگفتم قراره اون پسره رو قبول کنم یا همچین چیزی.کی من رو با یه پسر دیدی سونگمین؟عقلمو از دست ندادم که اعتراف یه پسر و عواقبش رو تحمل کنم این برای خودش هم بهتر بود،اون حتی یه بدن عضله‌ای هم نداره

سونگمین که با ایستادن هیونجین حرکتش رو متوقف کرد با صورت متعجب به قیافه بی حوصله هیونجین نگاه کرد

-ولی تو حتی ردش هم نکردی..

هیونجین قبل از اینکه جمله سونگمین رو بشنوه به طرف راهرو رفت،این سونگمین بود که از هیونجین انتظار زیاد داشت.سونگمین که برعکس هیونجین احساس عذاب وجدان داشت به خودش لعنتی فرستاد

-اون هوانگ همیشه اینطوریه.gosh باید از یونگبوک معذرت خواهی کنم

فلیکس که تو کلاس مینهو رو به دیوار تکیه داده بود و به نقطه نامعلومی خیره شده بود حتی پلک نمیزد و در مقابل حرفای مینهو فقط سرش رو تکون میداد

-واسه همین بهت گفتم اول بهش پیشنهاد دوستی بده.همچین پسر تاکسیکی حتی اگه صد هم جلوش بزارن بازهم قبولش نمیکنه

مینهو که سعی میکرد فلیکسی که معلوم بود تو فکر فرو رفته رو با حرفاش اروم کنه،سر تکون داد و دستش رو روی شونه راستش گذاشت، سعی کرد ناامیدی رو توی صداش نشون نده

-فراموش میشه اینم

فلیکس دوباره فقط سرش رو تکون داد.شاید میتونست احساسی که به هیونجین داشت رو فراموش کنه ولی نمیتونست طوری که هیونجین تحقیرش کرد رو فراموش کنه.پشیمون بود عصبی بود و میخواست بالا بیاره و از یونگبوکی که خودش رو خورد کرده بود متنفر بود.

Our forbidden untolds;Where stories live. Discover now