you're crazy

33 8 6
                                    


ساعت 6 بود که فلیکس با صدای موبایلش اخم کرد و بهش چنگ زد تا خاموشش کنه ولی اون صدای الارم نبود،سونگمین بهش زنگ زده بود.سعی کرد صدای خواب الودش رو معمولی کنه

-بله؟

-یونگبوک تویی؟الان کجایی؟تو مدرسه خوابت برده؟

فلیکس که تقریبا هنوز تو خواب و بیداری بود خندید و صداش ارومتر شد

-کاش تو مدرسه خوابم میبرد سونگمینا‌

سونگمین که متوجه لحن و صدای گیج فلیکس شده بود فهمید هوشیار نیست

-فکرکنم هنوز گیج خوابی ولی متاسفانه من از دیروقت تاالان منتظر زنگ و پیام ازت بودم که بفهمم طی عملیات دیشب زنده ای یا نه

فلیکس که چشماش حالا باز شده بود یاد قول دیروزی که به سونگمین داده بود افتاد،قرار بود بهش زنگ بزنه و ماجرا رو تعریف کنه ولی زیادی درگیر هیونجین شده بود‌.صاف روی تختش نشست و لحن پشیمونی تو صداش شنیده میشد

-اه راست میگی فراموش کرده بودم.ببخشید سونگمین تا الان بیدار بودی؟

سونگمین که حواس پرتی های فلیکس براش عادی بودن به صندلی که نشسته بود تکیه داد و سرش رو تکون داد

-تقریبا اره و فکرکنم اگه بهت زنگ نمیزدم امروز از مدرسه جا میموندی

فلیکس به یاد اورد دیشب فراموش کرده بود الارمش رو برای صبح تنظیم کنه،سونگمین فرشته نجاتش بود یا چی؟پیشونیش رو مالید و از سونگمین تشکر کرد

-مثل اینکه فقط تو حفظ کردن مطالب درسی خوب نیستی،وواه جدی ممنونم ازت سونگمین ولی دیشب واقعا اتفاق عجیبی افتاده بود باید فقط جای من میبودی

افکار سونگمین سمت ازمون های شیمی رفتند و تو جاش جابه‌جا شد و گوشی رو به گوشش چسبوند

-فایل‌هارو نتونستین پیدا کنین؟معلم گو پسوورد یا چیزی روی اونا گذاشته بود؟کسی متوجهتون شد؟

فلیکس از نگرانی سونگمین خندید و سرش رو تکون داد

-نه نه خوشبختانه فایل‌ها جاشون امنه.تو مدرسه برات همچی رو تعریف میکنم سونگمین امروز زودتر بیا

سونگمین که کمی گیج شده بود موافقت کرد و گوشی رو خاموش کرد

-چه اتفاقی براش افتاده؟احتمالا سونبه تهدیدش کرده

سونگمین کتابای جلوش رو کنار و سرش رو روی میز روبه‌روش گذاشت تا فرصت کوتاهی به بدنش برای استراحت بده.فلیکس که به اندازه کافی درس خونده بود تصمیم گرفت روزش رو با قهوه شروع کنه،امروز باید موقع توضیح دادناش به سونگمین فول انرژی میبود

چهل دقیقه بعد فلیکس و سونگمین جزو زودترین کسایی بودن که به مدرسه رسیده بودن.کلاس خالی بود و فلیکس جزئیات تمام ملاقات دیشبش رو با هیونجین و افکارش رو به سونگمین گفت.سونگمین با کنجکاوی به فلیکس گوش داد و حتی بعضی از جاها دهنش از تعجب باز میشد

Our forbidden untolds;Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang