پارت پنجم: معلم کوچولو
اون پسر کوچولوترین معلمیه که دنیا به خودش دیده!
**********************
هر دو ترسیده بودند. ییبو نگران بود که به خاطر این سوتی جان بخواد تحویلش بده. آب دهانش رو قورت داد و کمی بیشتر به جان نزدیک شد. انگار که میدونست جان میتونه اوضاع رو درست کنه. مرد به هر دو خیره شد و بعد گفت:
فعلاً هیچی نگید تا مهمونی تموم بشه.
و بعد خودش از اونجا دور شد. جان به ییبو نگاه کرد و گفت:
حتماً باید واقعیت رو میگفتی؟ این همه جواب وجود داشت.
ییبو اخمی کرد و به جان خیره شد. اون هم با لحن نسبتاً تندی گفت:
منطقیش این بود تو هم حقیقت رو بگی. تنها جواب مشترکمون همین بود.
و بعد کمی فکر کرد و گفت:
آهان، یادم رفته بود که پدرت گفت خنگی.
جان دستش رو به نشونه زدن مشت کرد؛ اما قبل از اینکه حرکتی کنه، ضربه بعدی ییبو روی پاش نشست. این بار بیشتر درد داشت. ییبو انگشتش رو به نشونه تهدید جلوی جان گرفت و گفت:
میخواستی منو بزنی؟ کاری نکن به پدرت بگم با تهدید منو اینجا آوردی.
آوردن ییبو به این مهمونی اشتباهترین کار ممکن بود. تا حالا توی عمرش انقدر کتک نخورده بود. از طرفی حرف بیشتری نمیتونست بهش بزنه. یک حس ترس ناشناخته نسبت بهش توی قلبش وجود داشت. فقط برای تسکین دردش کمی پاش رو ماساژ داد. مطمئن بود انتقامش رو از اون سنجاب کوچولو میگیره.
**********************
مهمونی زودتر از چیزی که فکرش رو میکردند، تموم شد. حالا هر دو با آقای شیائو تنها بودند. مرد با انگشتهاش روی دستههای مبل ضرب گرفته بود و چشمهاش بین دو پسر در گردش بود. مرد گفت:
کدومتون حقیقت رو میگه؟
جان اول شروع کرد:
اون دوستپسرمه پدر. ما زیر چتر روبهروی یک بار آشنا شدیم.
مرد اخمی کرد و به ییبو نگاه کرد تا تاییدیه رو بگیره. جان با دستش به بازوی ییبو ضربه زد و گفت:
بگو دیگه عزیزم. چرا داری فکر میکنی؟
ییبو میدونست اگه این دروغ ادامهدار بشه، برای جان هم دردسر به وجود میاره. دروغ، دروغ میآورد و به کل برنامهها گند میزد. ییبو میدونست اگه به نقشش ادامه بده، میتونه حداقل چند شب رو توی این خونه بمونه؛ اما این چیزی نبود که ییبو بخواد.
حداقل این به نفع خود جان بود تا هر چه سریعتر بازی رو تموم کنه. اگه جان جراتش رو نداشت، ییبو انجامش میداد؛ برای همین گفت:
YOU ARE READING
𝒀𝒐𝒖 𝑺𝒕𝒐𝒍𝒆 𝑴𝒚 𝑭𝒊𝒓𝒔𝒕 𝑲𝒊𝒔𝒔
Fiksi Penggemar𝑇𝑦𝑝𝑒: 𝑍ℎ𝑎𝑛𝑇𝑜𝑝 𝐺𝑒𝑛𝑟𝑒:𝑅𝑜𝑚𝑎𝑛𝑐𝑒, 𝐶𝑜𝑚𝑒𝑑𝑦, 𝐴𝑛𝑔𝑠𝑡 تو کوچولو هم اولین بوسهم و همین دومین بوسهم رو دزدیدی...