Chapter 5;

477 140 10
                                    

_اوه، هیونگ! چی شد؟

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

_اوه، هیونگ! چی شد؟

هوسوک نفسش رو با صدا به بیرون فوت کرد و صورتش رو با پوشه‌ی توی دستش باد زد.

_جریمه‌ی نقدی؛ ولی حداقلش اینه که گواهی‌نامه‌ام رو باطل نکردن. اون پسره هم دمش گرم، ازم شکایت نکرد. راستی، کجا رفت؟

جونگ‌کوک درحالی که شونه‌به‌شونه‌ی دوستش قدم برمی‌داشت، پاسخ داد:

_یه‌کم پیش بعد از اینکه دوباره اومد توی دفتر، کلاً رفت. فکر کنم برگشت خونه‌اش.

هوسوک سرش رو تکون داد و توپ خیالیِ جلوی پاهاش شوت کرد.

_آه، بد شد. می‌خواستم ازش عذرخواهی کنم.

زیاد طول نکشید که دو پسر کاملاً از اداره‌ی پلیس خارج بشن و درست همون موقع هوسوم به خاطر آورد که باید ماشینش رو از پارکینگِ اداره تحویل بگیره.

_آه... لعنتی! فکر کنم من یه‌کم دیگه اینجا گیرم، تو برو.

با خستگی رو به آیدل جوان نالید و اون ابروهاش رو بالا انداخت.

_مطمئنی؟ نمی‌خوای بمونم؟

مربی رقص سرش رو به نشونه‌ی منفی تکون داد و جونگ‌کوک درحالی که عقب‌عقب راه می‌رفت، ازش خداحافظی کرد.

_خیلی‌خب، پس بعداً می‌بینمت.

هوسوک بدون حرف دیگه‌ای مجدداً وارد اداره شد و آیدل جوان که همچنان داشت به عقب راه می‌رفت، قبل از اینکه بتونه بچرخه و درست راه بره، به شخصی برخورد کرد و هر دو برای چند لحظه تعادلشون رو از دست دادن.

_شت! متأسـ... اوه.

فوراً چرخید تا از اون فرد عذرخواهی کنه؛ ولی با دیدن اینکه کسی که بهش برخورد کرده همون پسره، حرفش رو خورد و چند لحظه در سکوت بهش نگاه کرد.

تهیونگ بدون حرف سرش رو چرخوند تا از خیابون رد بشه و اون‌طرف بتونه یه تاکسی بگیره. درک نمی‌کرد که چرا این‌قدر با اون آیدل تصادفاً ملاقات می‌کنه.

_می‌گم... می‌خوای برسونمت خونه‌ات؟

شنیدن صداش باعث شد یه بار دیگه متوقف بشه و به‌سمتش بچرخه تا ببیندش. برای یه لحظه می‌خواست درخواستش رو رد کنه و بی‌اهمیت به راهش ادامه بده؛ اما لحظه‌ای بعد، پشیمون شد.

Susuo Onya (Kookv)Where stories live. Discover now