9:30 amLisa pov
لیسا: هی رزی چرا اینجوری رفتار میکنی ؟
رزی: نمیخواد اهمیت بدی
لیسا: چرا انقد عصبانی ازم ؟
رزی: شایدم حق ندارم باشم
لیسا: داری دیوونم میکنی دیگه بگو چته
صدامو کمی بالا تر بردم تا جوابمو بده
رزی: چرا نگفتی بینتون ی خبراییه
لیسا: چه خبرایی لعنتی ؟ بین کی اصلا
رزی: خودتو به اون راه نزن بین تو اون هم اتاقیت
لیسا: وای تو شگفت انگیزی خوبه خودت دیدی منم از وضعی که پیش اومده بود شوکه شده بودم بعد اینو میگی؟
رزی: یعنی اون زورش به تو رسیده اونجوری لباستو درآورده بعد روت خوابیده تو هم نفهمیدی تا صب کنارش خوابیدی اونم تویی که شبا به زور دو سه ساعت میخوابی ، الان منو چی فرض کردی ؟
لیسا: واسه همین خودمم بیشتر گیج شدم فقط آخرین چیزی که یادم میاد اینکه انقد حالم بد شد که تقریبا از حال رفتم و اون منو به زور به سمت تختم کشید و سعی داشت با ی حوله خیس تبمو پایین بیاره
رزی: چرا اون باید اینکارو بکنه جرا به من نگفتی حالت بده
لیسا: ی دفعه ای شد خودمم نفهمیدم چرا یهو انقد بدنم خالی کرد
رزی: چون تو عوضی به خودت زیادی فشار میاری ورداشتی گند زدی به امتحانت که آشغالی مثل جیسو رو نجات بدی در صورتی که حال تو به ی ورشم نیست
لیسا: میشه مسئله امتحانو پیش نکشی من فقط ی لحظه بی فکری کردم و زد به سرم همین
رزی: همین نیست چون اون گند باعث شد دوباره مثل گذشته ها غش کنی باعث شد امتحانتو از دست بدی و همین طور جایگاه اولیت تو مدرسه رو هم اونجوری شدی و اون دختره بهت دست زده از کجا معلوم جیزی راجع بت نفهمیده، میبینی!؟ پس دیگه نگو همین
لیسا: شت
رزی: آره شت واقعا مطمئنم تا الان ذهنت به اینجا نبرده بود که ممکنه فهمیده باشه و اگرنه با این آرامش فاکیت کفرمو درنمیاوردی
لیسا: فقط سریع رفتم تو دستشویی که تحت تاثیر اتفاقی که افتاده قرار نگیرم که تحریک شم
رزی: دوسش داری؟
لیسا: چه کوفتی گفتی؟؟؟
با تعجب زیاد سرش داد زدم
رزی: صداتو بیار پایین همه شنیدن
لیسا: وقتی اینو میپرسی چجوری خودمو کنترل کنم
رزی: تو گذاشتی اون بهت دست بزنه چیزی که به کسی اجازه نمیدی جز من اونوقت بدون هیچی خیلی راحت گذاشتی تن برهنتو لمس کنه
![](https://img.wattpad.com/cover/362514830-288-k594692.jpg)
ESTÁS LEYENDO
I was never afraid of you (jenlisa)
Fanficمن هرگز از تو نترسیدم(جنلیسا) این ی شوخی لعنتی نیست جنی من مطمئنم به آدم اشتباهی اعتماد نکردم این فاصله هر چقدر که باشه بازم تو مثل یه بچه کوچولو به آغوش من برمیگردی نه از سر لطف به من تو واسه آرامش و ادامه دادن بهم نیاز داری بهت اجازه میدم ا...