سوختگی
حس بوی گند سوختگی که تمام ریه هاتو در بر میگیره،چه حس مزخرفیه انگار ریه هاتم دارن آتیش میگیرن
وقتی برگ های زرد مرده رو آتیش میزنن
اون بوی سوختگی..
حالا تصور کن که اینبار برگ نباشه....اسمش چی بود؟اهان... جیمز هامفیلند مرد کاملا عادی با قد ۱۷۰ سانتی متر که با میل خودش حاضر شد قربانی بشه همه دور اتیش و تنه ای که جیمز بهش بسته شده شادی میکنن بین این همه هیاهو یک نفر خونسرد روی تخت طلاکوبش نشسته و مراسم رو تماشا میکنه ، یک مرد به همراه خانوادش
تخت طلاکوب اونم تو سال ۲۰۲۴؟!
از اون خونسرد تر یک زن بین جمعیت رو به روی آتش ایستاده و با غرور تماشا میکنه موهای سرخش رو تکه های آتیش که تو هوا معلقن سرخی موهاش رو دوبرابر کردن
زن نفس عمیقی میکشه و برمیگرده رو به رو جمعیت در کمال آرامش بلند شروع میکنه با صدایی که هرکسی رو اغفال میکنه صحبت کردن
"بیش از هر زمان دیگه ما قوی هستیم...انسان ها بهمون احترام میذارن ...تمامی این دنیا متعلق به ماست ولی پادشاه عزیزمون لطف کردن و بخشی از این دنیا رو با انسان ها شریک شدن یا بهتره بگم..."
سکوت میکنه و نیشخند صدادار میزنه الان چیزی جز صدای زبانه های آتش به گوش نمیرسه
"بهتره بگم بهشون تا مدتی اجازه داده تا استفاده کنن ما از همیشه قویتریم اینو همتون خوب میدونین ...آتش،ماه،تاریکی،رعد"
صدای بلند جمعیت که یکصدا یک جمله رو تکرار میکنن کل فضارو در بر میگیره
"آتش،ماه،تاریکی،رعد"
—————————
از دید کاترین Katherine
"میشه صدای اهنگ کوفتی رو کم کنی؟!"
نفسمو صدادار میدم بیرون با این حال یکم صدای موسیقی رو کم میکنم
"بی سلیقه اخه کی همچین بی احترامی به متالیکا میکنه؟"
جوابمو نمیده و یکی از تیشرت هامو که به صورت گنده روش با فونت زرد رنگ نوشته نیروانا برمیداره و تا میکنه میذاره داخل چمدون
"مجبوری بری؟"
دست از کارم میکشم با تاسف نگاهش میکنم
"بیخیال آتن قبلا صدبار این بحثو کردیم ، اره ...باید هوای برادرمو داشته باشم اون بدون من تنهاست"
آتن که حالا کاملا غمگین به نظر میاد خودشو پرت میکنه روی تختم یکی از کوسن های مخملیمو برمیداره و اروم اروم سعی میکنه با ناخن هاش تکه های مخمل قرمزشو بکنه از روی تک صندلی آبی اتاقم بلند میشم و دستشو میگیرم سعی میکنه نگاهم نکنه ولی موفق نمیشه
"مامانم و یونگی، بدون من تنهایی نمیتونن خود منم نمیتونم تنها باشم بعد از اون اتفاق.."
YOU ARE READING
The Eternal | جاودان
Horror🥀ریون وود، شهر آتش،ماه،تاریکی،رعد الان حتما با خودت میگی اینا چه ربطی بهم دارن...ربط دارن ...چهار خاندان اصلی کاترین(ا/ت) برای فرار از تراژدی وحشتناک زندگیش به این شهر پناه آورد ولی نمیدونه که تراژدی اصلی هنوز شروع نشده..سایه هایی که دنبالشن عشقی...
