Katherine
بعد از نیم ساعت پیاده روی درست قبل از اینکه غر زدنام شروع بشه به رستوران میرسیم چندبار پشت هم پلک میزنم
"اوپا اینجاست؟! پشمام حقیقتا"
"بهت که گفتم خفنه بریم تو زودتر گشنمه" در ورودی چوبی قشنگی داره و گنده روی سردرش نوشته رستوران پیرل ریون وود Pearl RavenWood's Restaurant
وارد که میشیم فضای قشنگ و آرومی داره نامجون با دست هدایتمون میکنه بخش پشتی رستوران فضای بازش میشینیم روی مبل های راحتی
"اخیشش به این میگن رستوران" کاملا با یونگی موافقم
مشغول حرف زدن بودیم که یهو نفسی رو کنار گوشم حس میکنم درجا میپرم کنارم یک زنی ایستاده عینک دودی به چشم هاشه و یک عصای مخصوص نابینایان هم دستشه سر تا پا سیاه پوشیده و موهاشو گوجه ای بسته نامجون و یونگی هم حالا متوجه حضورش شدن
"عم ..کمک میخواین خانم؟ " زن کاملا نامجون رو نادیده میگیره و به من خیره شده به یونگی نگاه میکنم که یهو زن محکم دستمو میگیره
"تو...تو...تو نباید اینجا باشی ، برو برو اون آتیشی که دور و برت خواهد بود نابودت میکنه !" ترسیده سعی میکنم دستمو آزاد کنم با وجود هیکل ریزنقشی که داره ولی زورش به طرز عجیبی زیاده
چند نفر از آدمای اونجا بلند میشن و دستشو میگیرن یکی انگار میشناستش
"شش کارول اروم باش بیا بریم" با کمک همدیگه زن رو که مشغول گریه کردن هست میبرن سمت در با دقت به رفتن زن نگاه میکنم لای موهاش رنگ سفید خودنمایی میکنه خیلی زیاد ولی اثری از پیری درش نیست سنش واقعا غیرقابل حدسه
یک پیرزن بود؟ یا یک دختر جوون؟
"کاترین حالت خوبه ببینم دستتو؟ نگاه کن جای دست زنه قشنگ افتاده روی دستت چش بود؟"
"این بدون شک کبود میشه" به صحبت کردن هاشون اهمیت نمیدم و حالا به جای قبلی زن نگاه میکنم
KAMU SEDANG MEMBACA
The Eternal | جاودان
Horor🥀ریون وود، شهر آتش،ماه،تاریکی،رعد الان حتما با خودت میگی اینا چه ربطی بهم دارن...ربط دارن ...چهار خاندان اصلی کاترین(ا/ت) برای فرار از تراژدی وحشتناک زندگیش به این شهر پناه آورد ولی نمیدونه که تراژدی اصلی هنوز شروع نشده..سایه هایی که دنبالشن عشقی...